شهدا گنج های ماندگار

یادواره شهدای چهارصد دستگاه کرج

شهدا گنج های ماندگار

یادواره شهدای چهارصد دستگاه کرج

سلام خوش آمدید
یک صبح تا ظهر جنگ

http://s6.picofile.com/file/8389988726/%D8%B4.jpg

http://s7.picofile.com/file/8389988476/893049_888.jpg


در لحظه‌ی شهادت علی شاه‌آبادی، چهار عکس از او با دوربین عکاسی‌اش ثبت شد؛ عکس‌هایی که تا زمان بازگشت پیکرش، تنها یادگاری‌های او برای خانواده‌اش بودند.

احمد دهقان، نویسنده و از هم‌رزمان این شهید، شهریورماه 1390 در ماهنامه‌ی «داستان» در یادداشتی با عنوان «یک صبح تا ظهر جنگ» برای نخستین‌بار درباره‌ی عکس دو نفر از هم‌رزمانش که پس از شهادت با دوربین یکی از آن‌ها گرفته شده بود، توضیحاتی داد.

او درباره‌ی ماجرای این عکس‌ها، گفت:... سومین روز عملیات کربلای 5 بود. نیمه‌شب به پشت جاده‌ی شلمچه - بصره رسیده بودیم. صبح گفتند محاصره شده‌ایم. بعد هم گلوله‌ی تانک بود و دوشکا و تک‌تیراندازها که 400 - 300 نفر را وسط دشت دوره کرده بودند. تیر سیمینوف تفنگ مخصوص تک‌تیراندازها که دوربین دارد و لامصب بدجوری دقیق است، ‌می‌خورد توی گونی‌های سنگر. گودال‌هایی که توی آن‌ها سنگر گرفته بودیم، به همه‌چیز شبیه بود الا سنگر! پشت خاکریز حکومت نظامی اعلام شد؛ جنب می‌خوردی، جنازه‌ات می‌ماند روی دست بقیه.

او افزود: هر چند لحظه یک‌بار، آتشی از دهنه‌ی لوله‌ی تانکی که از سمت چپ آمده بودند جلو، بیرون می‌زد و توی یک چشم برهم زدن، تکه‌ای از خاکریز، همراه با آدم‌هایش می‌رفت هوا. یک‌بار که تانک‌های‌شان از پشت آمدند جلو، دویدم رفتم پیش فرمانده‌مان. مشغول صحبت کردن با بی‌سیم بود. از یکی از پیک‌ها پرسیدم: «کی‌ها تا حالا تیر خورده‌اند؟» گفت: «خیلی‌ها. عباس حصیبی و دکتر توی سنگر بغلی افتاده‌اند».

دهقان ادامه داد: نشسته‌نشسته رفتم سمت سنگری که نشانم داده بود. دکتر، امدادگر دسته بود که به شوخی به او «دکتر» می‌گفتیم. چمباتمه افتاده بود توی گودالی سنگر. تیر خورده بود تو سرش. هنوز زنده بود و نفس‌های کوتاه‌کوتاه می‌کشید. توی سنگر بغلی، عباس حصیبی (سمت چپ که دور سرش باندپیچی شده) و علی شاه‌آبادی یکی از سیمینوف‌چی‌های دسته‌ی ادوات افتاده بودند. دو تایی، توی سنگر، کنار هم نشسته بودند که یکی از همان تیرها می‌خورد توی سر حصیبی و رد می‌کند، می‌خورد توی سر شاه‌آبادی.

وی افزود: در آنجا تا ظهر مقاومت کردیم و بعد عراقی‌ها ریختند بر سرمان و عقب‌نشینی کردیم. در آن صبح تا ظهر، از یک گروهان 110 نفره فقط 29 نفر باقی ماندند.

او درباره‌ی عکس‌ها نیز توضیح داد: رضا احمدی از بچه‌های ادوات گردان بود. قبل از عقب‌نشینی، یک قسمت دیگر خاکریز بود که بعد آمد اینجا. علی‌ شاه‌آبادی یک دوربین معمولی داشت. این دو تا با هم دوست بودند. رضا احمدی دوربین را برداشت و چهار تا عکس از زوایای مختلف، از دوست شهیدش گرفت. بعد هم ساعت او را که در عکس می‌بینید، برداشت. حدود یک بعدازظهر عقب‌نشینی شروع شد. فقط زنده‌ها توانستند برگردند عقب و عباس حصیبی و علی شاه‌آبادی جا ماندند.

دهقان در ادامه اظهار کرد: رضا احمدی در تهران، فیلم را برد فیلمیران در خیابان آزادی. آن‌موقع‌، فیلم‌ها را یک هفته‌ای ظاهر می‌کردند و فیلمیران به‌خاطر دستگاه‌های چاپ مدرنی که داشت، تنها جایی بود که عکس‌ها را 24 ساعته چاپ می‌کرد. دوربین، عکس‌ها و نگاتیو فیلم‌ها و ساعت، تنها یادگارهایی بودند که رضا احمدی به خانواده‌ی علی‌ شاه‌آبادی برگرداند.

وی درباره‌ی سرنوشت پیکر این دو شهید نیز گفت: سال‌ها بعد، در تفحص شهدا، پیکر این دو شهید پیدا و به خاک سپرده شدند.


http://s6.picofile.com/file/8389988442/index.jpg
http://s6.picofile.com/file/8389990334/P1060131_2_225x300.jpg



http://s6.picofile.com/file/8389990118/%D8%AD.jpg

http://s7.picofile.com/file/8389989642/40_179x300.jpg

<

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
شهدا گنج های ماندگار

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."

آخرین نظرات