شهدا گنج های ماندگار

یادواره شهدای چهارصد دستگاه کرج

شهدا گنج های ماندگار

یادواره شهدای چهارصد دستگاه کرج

سلام خوش آمدید
شهید دهقان نیری-رحمان

شهید رحمن دهقانی نیری
نام پدر: حسن
تاریخ تولد: 25-11-1343 شمسی
محل تولد: البرز - کرج
تاریخ شهادت : 14-3-1364 شمسی
محل شهادت : سومار
گلزار شهدا: چهارصددستگاه
البرز - کرج

 

 

 

 

 

 

 

شهید رحمان دهقان نیری در سال 1343 در یکی از بخش های یزد به نام نیر پا به عرصه حیات گذاشت. تا دو سالگی در زادگاهش بود و سپس به اتفاق پدر و مادرش به شهرستان کرج آمد و در منطقه حاجی آباد این شهر ساکن شد.

در 7 سالگی به مدرسه رفت و هنوز بیش از دو سال از دوران تحصیلش نگذشته بود که پدرش را به علت بیماری شدیدی که بیش از دو سال گریبان گیر او شده بود از دست داد.

 پدری که تنها محبت، فداکاری و ایثار نسبت به خانواده‌ و فرزندان را برای آنها به خاطره گذاشت. از این دوران به بعد تنها پناه رحمان مادرش و تنها امید مادر رحمان بود. آن قدر به هم دل بسته بودند که حتی یک لحظه را بدون فکر یکدیگر نمی‌توانستند تحمل کنند.

بعد از وفات پدر، مادر باوفایش برای آسایش و رفاه تنها فرزند خود در کارخانه جهان چیت مشغول به کار شد و با فداکاری فرزندش را تشویق به ادامه تحصیل نمود. او دوره ابتدایی را با موفقیت به پایان رسانید.

رحمان به دلیل علاقه وافری که به صنعت داشت در مرکز آموزشی فنی شماره 2 کرج دوره کامل مدل سازی را فرا گرفت. همچنین برای کم کردن زحمات مادرش که تنها امید و سرپناه او بود بعد از دوره راهنمایی در کارخانه جهان چیت مشغول به کار شد. در همان زمان عضو بسیج شهید غیاثی های محل بود و بر فعالیت های سیاسی و مذهبی خود برای پیشبرد انقلاب اسلامی به نحو چشم گیری افزود.

پس از دو سال کار در کارخانه با این که تنها فرزند خانه بود و جدا شدن از مادر مهربانش برای او سخت بود، اما چون مشمول شناخته شد به خدمت مقدس سربازی رفت.

وی دوران آموزشی را در پادگان عجب‌شیر سپری کرد و سپس به غرب کشور اعزام شد تا با دیگر رزمندگان با قوای صدامی مقابله کند.

 مدت 6 ماه در منطقه تپه نوری سردشت به نبرد با دشمنان اسلام پرداخت و این در حالی بود که در تمام نامه‌هایی که برای مادر و اقوام خود می‌نوشت اشاره‌ای به این که در خط مقدم جبهه مشغول نبرد است، نمی‌کرد. بعد از آن به سومار اعزام شد و بقیه سربازیش را در آن منطقه در خط مقدم سپری کرد بنا به اظهارات دوستانش رحمان از شجاع ترین سربازان آن منطقه بود و تکیه کلام او به همرزمانش این بود:

«باید مردانه مقاومت کرد و بعثیون را نابود ساخت.»

هیچ وقت دلش نمی‌خواست به پشت جبهه منتقل شود یکی از دوستانش می‌گفت: هر وقت رحمان به مرخصی می‌آمد غم و اندوه فضای سنگر را فرا می‌گرفت و برای مراجعتش بچه‌ها روزشماری می‌کردند و روز برگشت از مرخصی همه دوستان به استقبالش می‌رفتند. وی هیچ وقت ناراحت و افسرده نبود و همیشه چهره ای خندان و روحیه‌ای شاد داشت. در دوران خدمتش تنها ناراحتی که داشت فکر تنهایی مادر بود.

در منطقه بند انگشتی سومار دو بار مجروح شد و به دوستانش توصیه می‌کرد که به هیچ وجه مادرش را از وضع او باخبر نکنند و در حالی که در بیمارستان بستری بود برای آن که مادرش نگران حال او نباشد در نامه‌اش نوشته بود که پشت جبهه است و حالش هم خوب است.اینها همه برای خوشحالی تنها عزیز خود یعنی مادرش بود .

رحمان آخرین باری که به مرخصی آمد 23 ماه از خدمتش گذشته بود و در موقع عزیمت به سومار به مادرش گفت:

مادرجان! ان شاء الله یک ماه دیگر خیالت برای رحمانت راحت می‌شود و به سلامتی برای همیشه نزد تو باز خواهم گشت. اما چند روزی از مراجعتش از جبهه نگذشته بود که در سپیده دم روز جمعه 1364/03/03 مورد اصابت تیر مستقیم دشمن قرار گرفت و پس از چندین روز بستری در بیمارستان، ظهر روز دوشنبه 1364/03/13 روح پاکش به ملکوت اعلا پیوست و دوستارانش را در سوگ خود فرو برد.

رحمان عزیز شهادت برای تو آرزوئی بود که به آن رسیدی و به حق سرور و سالار تو حسین(علیه السلام) بود و تو سرباز راستینش بودی. تویی که به امام امت عاشقانه عشق می‌ورزیدی. در تمام مدت عمر کوتاهت علی‌وار زندگی کردی و از لذات دنیوی چشم پوشیدی تو بی‌گناه به دنیا آمدی و مظلومانه و با ایمانی راسخ به سوی الله شتافتی و به آرزوی دیرینه خود جامه عمل پوشانیدی و سعادت ابدی را نصیب خود و خانواده‌ات نمودی.

تویی که به ندای امام امت لبیک گفتی و همیشه پیشرو جهاد در اسلام بودی و با مشکلات و مصائب برخوردی صبورانه و اسلامی داشتی تو به حق لایق شهادت بودی و شهادتت بر تو مبارک باد که افتخاریست بر ما و برای پیامبرت که در قیامت بر تو خواهد بالید و تو در نزد پیامبر شفیع ما خواهی بود. ان شاء الله....

اما رحمان عزیز به ما بگو با مادرت چگونه روبرو شویم در حالی که کربلا هنوز در دست دژخیمان بعثی است و جبهه‌ها برای ادامه این کارزار غیورمردانی همچون تو می‌طلبد و مادر تو دیگر فرزندی ندارد که به میدان بفرستد و نه اشکی در دیدگانش مانده که بر تربت پاک تو بریزد و لاله‌های سرخ مزارت را آبیاری کند.

اما با همه این تفاسیر چگونه می‌توان مادرت را از گریه و زاری بازداشت؟ او عزیزی را از دست داده که که یک عمر با مشقت و سختی او را پرورانده به امید این که مابقی عمرش را در کنار تو بگذراند و از این پس زیر سایه تو باشد و تو سرپناهی برای او باشی. ما زبانمان قاصر است از به زبان آوردن اندوهی که بر قلب مادرت وارد آمده اما مقامت آن قدر شامخ و والاست که خود مرحمی خواهد بود بر قلب شکسته مادر معصوم و باعفت تو.

نه تنها مادرت بلکه ما نیز به خود می‌بالیم که چنین سربازان شجاعی از میان ما برخاسته و در راه دین خدا و پیامبر اسلام به خون خود غلطیدند و حماسه دلاوری هایشان در طول تاریخ بی‌نظیر است و این چنین زندگی سراسر خاطره و حماسه شهیدی دیگر از تبار ابراهیم بسته می‌شود و از سوی دیگر دری از درهای بهشت به روی او و مادرش که به حق بهشت زیر پای چنین مادرانی است باز می‌گردد.

مادرانی که این چنین فرزندانی شجاع و مکتبی را با رنج و مشقت پرورانده و تقدیم اسلام و انقلاب نموده و صبورانه هدف آنان را دنبال می‌کنند. درود بر شما عزیزان پاک و صالح، درود بی‌کران رهبر کبیر انقلاب و درود امت شهیدپرور حزب الله و درود بی ‌پایان خدا بر شما که به حق اسوه های مردانگی، مقاومت و رشادت در اسلام بوده‌اید و تا ابد خواهید بود.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
شهدا گنج های ماندگار

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."

آخرین نظرات