شهدا گنج های ماندگار

یادواره شهدای چهارصد دستگاه کرج

شهدا گنج های ماندگار

یادواره شهدای چهارصد دستگاه کرج

سلام خوش آمدید
شهید ترکیان-غلامرضا

 

شهید غلام رضا ترکیان
نام پدر: علی
تاریخ تولد: 20-6-1342 شمسی
محل تولد: قزوین
تاریخ شهادت : 19-6-1364 شمسی
محل شهادت : مهران
گلزار شهدا: چهارصددستگاه
البرز - کرج
برادرش محمدحسین ترکیان نیز در سال1367 به شهادت رسیده است

 

شهید غلامرضا ترکیان

در نوزدهمین روز شهریور ماه سال 1342 دومین فرزند خانواده ترکیان ، چشم به جهان گشود که به عشق امام هشتم ، غلامرضا نامیده شد .

خانواده در محله اصفهانی ها زندگی می کردند و غلامرضا که کودکی شاد وسرحال بود ، از کمک به پدر در کارهای کشاورزی و باغداری رویگردان نبود وبا غیرت هرچه تمام تر، انجام هیچ کاری را به تاخیر نمی انداخت و مسئولانه و به سرعت به وظایفش عمل می نمود

او که به همراه برادر بزرگترش محمد حسین ، در جلسات قرآنی حجت الاسلام جنتی حضور می یافت ، ازهمان کودکی به ادای نماز اول وقت ، مقید بود وبا سن کمی که داشت با وجود سختی کار در مزرعه ، به همراه پدر وبرادرش روزه میگرفت. غلامرضا تحصیلات دوران ابتدایی اش را در مدرسه ......... در کارخانه قند گذراند .او در مسائل اجتماعی ، ورزشی و تحصیلی سرآمد سایر بچه ها بود و با همت و تیزهوشی خاصش از جمله ی بهترین دانش آموزان در مدرسه محسوب می شد

با شروع انقلاب و روشنگری های حجت الاسلام جنتی ، غلامرضا با آرمان های امام و انقلاب آشنا گشته و آنچه در توان داشت را در به ثمر رسیدن پیروزی انقلاب به کار برد.او به همراه برادرش در اکثر تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می نمود  و در پخش اعلامیه‌ های حضرت امام از بذل جان نیز ابایی نداشت

پس از پیروزی انقلاب در 22 بهمن 1357 نیز در سنگر مدرسه دبیرستان شهدای انقلاب اسلامی و مسجد و دیگر صحنه های انقلاب حضور مداوم داشته ودر تشکیل پایگاه بسیج علم الهدای کرج نقش بسزایی بر عهده گرفت و به همراه دیگر جوانان بسیجی به نگهبانی های شبانه و حفظ امنیت محل پرداخت .

غلامرضا ترکیان از جمله دلباختگان امام حسین(ع) بود که در سال اول دبیرستان ، چندی پس از شروع جنگ تحمیلی تصمیم گرفت به کردستان برود. پس از اتمام یک دوره آموزشی نظامی فشرده در اواخر سال 59در پادگان امام حسین (ع)تهران ، پای در آن خطه ی مظلوم نهاد و مدت سه ماه در منطقه پاوه به نبرد با ضد انقلابیون و منافقین مشغول شد.

غلامرضا علی رغم چهره مظلومی که داشت از قدرت بدنی بالایی برخوردار بود و اوقات فراغتش را به ورزش کونگ فو میپرداخت . شخصی بسیار مهربان و با گذشت  که نرمی ولطافت صحبتش نشان دهنده درون پاک و زیبایش بود . به علت روابط عمومی قوی ، زود ارتباط برقرار میکرد و با خلوص نیت و اخلاق خوبی که داشت به هر جمعی انرژی می بخشید. به طوریکه بچه ها مجذوب خلق و خوی مهربان و روحیه بشاش غلامرضا شده و در کنار او سختی های جنگ و دوری از خانواده را تحمل میکردند

با اینکه در کردستان غلامرضا در رده پدافند هوایی مشغول به خدمت بود آرزوی نبرد روی درروی با دشمن بعثی را در دل می پروراند، در خط مقدم میتوانست چیزهای زیادی یاد بگیرد وخود را به بهترین نحو ، آزمایش کند.

  به همین خاطر در سال 62 ، برای بار دوم ، روانه کربلای جنوب شد و از طریق پادگان کوثر اهواز ، به منطقه اعزام گردید  و توانست با شرکت در عملیات پیروزمندانه و حماسه آفرین خیبر و بدر به نبرد با بعثیون متجاوز بپردازد و به همراه همرزمانش در برابر آتش پر حجم گلوله در جزیره مجنون مقاومت کند و شاهد شهادت بهترین همرزمانش باشد.

غلامرضا در ایام مرخصی فیض شرکت در نماز جمعه را به هیچ وجه از دست نمیداد ولزوم حفظ حجاب را به خواهرانش توصیه میکرد . در حرف هایش ، از ترکش ها و زخم هایی که خورده بود صحبتی به میان نمیآورد و با اینکه بدنش بر اثر تماس با گازهای شیمیایی دشمن ، سرخ و متورم بود ، دردش را نزد افراد خانواده بروز نمیداد ..شب ها با جماعت به خانه شهدا میرفت و با برپایی مراسم دعای کمیل و توسل تسلابخش دل خانواده های آنها بود . نیمه های شب صدای سوز و گداز راز ونیازش با خدا بر سر سجاده ی نماز، شنیدنی بود

غلامرضا بعد از سه بار حضور در جبهه در حالی که دیپلم خود را همزمان با نبرد در جبهه گرفته بود ، به خدمت مقدس سربازی شتافت  و به منطقه قلاویزان مهران اعزام گردید، فردی با شجاعت و جسارت بالا که بی هیچ ترس وهراسی در دل دشمنان بعثی پیش رفته و اطلاعات لازم را در اختیار فرماندهان خود قرار میداد.

سرانجام سرباز دلیر وطن غلامرضا ترکیان ، در بیستمین روز از شهریور سال 1364 ،در یکی از عملیات شناسایی ، بر اثر انفجار مین ، به همراه دو تن از بهترین همرزمانش شهید صیاد گل شهری و محمد سخایی مورد اصابت ترکش قرار گرفت و زیر رگبار گلوله دشمن به خاک و خون غلتید وبه لقاء الله پیوست .

پیکرپاک شهید غلامرضا ترکیان ، با کوشش همرزمانش، چندین روز پس از شهادت از میدان مین دشمن ، به عقب کشیده شد . بر روی دستان دوستان بیشمارش در کرج تشییع گردیده و بعد از وداع با کوچه هایی که سال ها از او خاطره داشتند  ، در کناردلیر مردان قهرمان جبهه های توحید  ،در دل گلزار شهدای چهارصد دستگاه  کرج ، برای همیشه آرام  گرفت .

-------------

 

بخش هایی از یاداشت شهید:

بعضی مشغول تمیز کردن اسلحه های خودشان و بعضی مشغول دعای توسل هستند و من هم این فرصت پیش آمده را غنیمت دانستم و مشغول نوشتن شدم .

راستی وقتی که خبر حمله را بما دادند نمی دانید که چقدر خوشحال شده بودیم از سرو کول همدیگر بالا می رفتیم..

مسئول گردان را دیدم که مجروح شده بود گفت بیا بریم عقب من را موج گرفته بود خیلی به شدت که دیگر قدمهایم حس حرکت نداشت در حدود 30 کیلو متر به عقب رفتیم پیاده و بعد با خبر شدیم که مسئول گروهان شهید شده و از یک گروه،10 نفر زنده مانده بودند.

هنوز معلوم نیست و از قرار معلوم دوباره بنا است که امشب یعنی یک شب بعد از عملیات دوباره عملیات کنیم و هنوز معلوم نیست و شاید که بروم و دیدید روی کاغذ سفید چیزی نوشته نشود ..

خدایا چه کنم هر وقت جانم در خطر باشد بیشتر یاد تو هستم تا روزی که روزهای عادی را می گذرانم ، خدایا اگر من بنده توام خدایا تو خوبم کن و همیشه به یادم بیاور .

خدایا دوست دارم خوب باشم، ولی آخر شب وقتی تسویه حساب میکنم باز می بینم سخت معصیت کارم،

خدا اگر تو مرا نبخشی بسیار گناه کارم و محتاجم .

خدایا ، دل سنگم ولی دوست ندارم آزار به کسی برسانم ولی باز میبینم که مردم آزاری کرده ام،

خدایا در حق خود قانع ام ولی باز از حق خود تجاوز میکنم.سعی دارم خدا با تو عهدی ببندم که دیگر هیچ کاری بدون رضای تو انجام ندهم ولی همینقدر از تو سپاسگذارم که کارهای نیک  فقط بخاطر تو انجام میدهم ،

خدا در جبهه نتوانستم خود را بسازم ای خدا تو مرا بساز.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

وصیتنامه شهیدی که به آرزویش رسید

 
 با سلام و درود فراوان بر حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان حجه بن الحسن العسگری روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفنا و سلام بر نایب بر حقش اسوه زاهد شب و تجسم بخش عاشورا و کربلای اباعبدالله الحسین(ع) حضرت امام خمینی مدظله العالی.
سلام به آنان که امام عزیز دست و بازوی قدرتشان را میبوسد و بر این بوسه افتخار میکند.اینان شیران روز،دلیر مردان قهرمان جبهه های توحید که همیشه فاتح و پیروزمندند.
آنانیکه در راه تحقق اهداف و آرمانهای بلند تمامی انبیاء و امامان معصوم شیعه جانبازی و فداکاری میکنند سلام و درود بیکران به شهدای گرانقدرمان که نهال جاوید اسلام را جاودان ساختند و به لقاالله پیوستند و درس چگونه زیستن و چگونه مردن را به ما آموختند.
سلام بر جانبازانی که با اهداء خونشان و جسمشان در راه حق دریغ نکردند و حاضر شدند که قسمتی از بدنشان را به اسلام ارائه دهند تا مکتب توحید همیشه پا برجا باشد و کشورشان استقلال و آزادی داشته باشد تا بتواند به اهداف اصلی خود برسند از آنجا که جنگ و جهاد و و دفاع در آئین اسلام بر اساس انگیزه ها و اهداف خدایی است طرف مقابل آن کسانی هستند که مانع گسترش این آئین پاک خدایی اند.

زمانی که جنگ شروع شد هنوز دشمن به خاک ما حمله نکرده بود. در کردستان درگیریهای شدیدی در سالهای 58 و59 و60 وحتی61 وجود داشت در همان اوایل بود که تصمیم را گرفتم که به کردستان بروم ولی چون آموزش ندیده بودم بعد از مدتی در اواخر 59 به پادگان امام حسین (ع) برای آموزش انتقال یافتم و بعد با پشت سر گذاشتن آموزش روانه جبهه های کردستان شدیم که در آن موقع رشته ام پدافند هوایی بود.

با اینکه رشته مان پدافند بود خیلی دوست داشتم که روی در روی دشمن باشم و به همین خاطر بار دوم خط مقدم را انتخاب کردم چون میدیدم در خط مقدم انسان خیلی چیزها یاد میگیرد و انسان بهتر میتواند خود را آزمایش کند و خیال خود را از شعار دادن راحت کند.

اما آن چیز که انسان از این دنیا دل میکند تنها آئین و عقیده است که بخاطر آن،تشخیص حق از باطل صورت میگیرد .

و می بینیم که آئین اسلام یعنی آئین آزادی،آئین عدالت،آئین انسانیت و خلاصه مکتبی که دارای تمامی ارزشهای انسانی است و دفاع از چنین مکتبی دفاع از انسانیت است و جنگیدن با دشمنان و نبرد با آنها ارزشهای انسانی است .

و چون در این نبرد مقدس منافع شخصی،فردی یا گروهی معراج نیست،فقط براساس عقیده با دشمنان نبرد میشود که برخلاف نبردهای طاغوتی است،زیرا که در آن نبردها همیشه منافع شخصی و گروهی معراج است و برهمین اساس طرف مقابل در این نبردها کسانی هستند که تضاد با منافع شخصی و گروهی شان داشته باشد

ولی آئین اسلام به این صورت سنتهای اسلام بخاطر مکتب که اصالت داشته و باید به خاطر آن فدای آن شود چنانچه امام حسین(ع) با یارانش در میدان که بعد تا آخرین خونشان جنگیدند و با وجودیکه میدانستند شهید میشوند ایستادگی کردند.

 

امام حسین (ع)علی اصغر و علی اکبر خود را در این راه فدای مکتب و آئین اسلام کرد تا اسلام زنده بماند و ما باید استوار و ثابت قدم باشیم و هیچ ضعفی در خود راه ندهیم و در جبهه ها باقی بمانیم و چون حاج همت ها و حاج عباس ها و مژگانها و مسعودها و تمامی شهدا،جبهه های حق را پر کنیم تا استقلالمان و آرمانمان در پناه اسلام حفظ شود.این استقلال تنها با دل کندن از زن و فرزند و دنیا و از همه چیزهای مادی صورت میگیرد.

برادر بسیجی،پاسدار و امت حزب الله با سه ماه جبهه و با شش ماه ماموریت که بگوییم ما به جبهه آمدیم و دین خود را انجام دادیم. حالا بقیه بروند این که حرف نمیشود،مگر جنگ تمام شده که شما دین خود را انجام داده اید.

بقول پدر دو شهید داود و ابوطالب شفیعی،زمانی ما دین خود را انجام داده ایم که دیگر خون در رگهای ما وجود نداشته باشید.

به یک سری افراد می گوئیم چرا؟چرا به جبهه نمی آیید؟میگویند اینجا هم خودش سنگر است.

ترا به خدا خودتان فکر کنید که سنگر واقعی کجاست آیا شما فکر نمیکنید که جبهه ها را ،سنگرها را فقط یک افراد معدودی هستند که آنها را حفظ کرده اند و روزبروز از تعداد نفراتشان کم میشود و بروید به فرمایش امام امتمان لبیک بگویید و نگذارید که آنها خسته بشوند و فکر تسویه حساب به سرشان بزند.شما خوب میدانید عراق نفسهای آخرش را میزند بروید و نفسهای آخرش را قطع کنید تا ریشه فساد در کشور عراق کنده شود و مکتب توحید بر آنها حکومت کند.(انشاالله)

چند جمله هم به پدر مادر عزیزم

مادر اول میخواهم که از دست من راضی باشی تا خدا نیز از دستم راضی شود و مرا حلال کن که بسیار شما را آزار و اذیت رسانده ام و دیگر اینکه مادر اگر شهید شدم بدان که شهادت آرزوی دیرینه ام بوده و مدتی هست که منتظر چنین روزی بودم و در شهادتم گریه نکن و اگر خواستی گریه کنی در جایی گریه کن که تنها با خدا و کس دیگری نباشد و بیشتر به خاطر انبیاء خدا گریه کنید که اسلام از آنها است .

پدرم تو هم ازمن راضی شو چون که یک روز امام رضا از محلی عبور میکردند که دیدند شخصی مرده و عده ای به دور آن حلقه زده اند ،امام بزرگوار آستینها را بالا زد و خود او را غسل داد و سپس او را دفن کرد اطرافیان پرسیدند که این چه کسی بود امام در جواب گفت این شخص یکی از بندگان خدا بود که خدا از دست او راضی بود و ما نیز از دست او راضی هستیم.

پس پدر جان از دستم راضی شو تا در پیش خدا و انبیایش خجالت نکشم.

ولی خواهران عزیزم شما هم در شهادتم استوار و ثابت قدم باشید و هیچ ضعفی در خود راه ندهید و بدانید که من برای خدا و رضای او در آئین و مکتب و عقیده ای که داشته ام به شهادت رسیده ام و غیر از آن چیز دیگری نیست.

سعی کنید همانطور که تا بحال فرامین اسلامی را انجام داده اید بیشتر به فرائض اسلامی بپردازید و با انجام اعمال نیک دهان شایعه پراکنان و دشمنان اسلام را ببندید.

از شما امت حزب الله میخواهم جلوگیری نکنید از فرزندانتان برای رفتن به جهاد که همانا ما برحقیم و حق همیشه پیروز است و پیروزی را میتوان در آیات خداوند بررسی کرد و حق را از باطل تشخیص داد . این آیات نمونه ای از بشارتهایی است که در کتاب آسمانی بیان شده. بعضی از آیات هنگامی نازل شده است که مسلمین در جنگ احساس ضعف میکردند و روحیه خود را باخته بودند.این آیات روحیه آنان را قوی میکرد و برخی از آیات به هنگامی نازل شده است که مثلا مسلمانان بر اثر دنیا طلبی شکست میخوردند این آیات عامل شکستشان را بیان میکند.

وضعیت فعلی ما در جنگ تا حد زیادی شبیه موقعیت رسول گرامی اسلام است.بسیاری از مشکلاتی که رسول خدا داشتند امروز ملت مسلمان ما با آن مواجه است و در حقیقت تحلیل این آیات تحلیل جنگ و مشکلاتی که در آنیم میباشد.

در جنگ انگیزه شخص برای افرادیکه در نبرد با یکدیگر هستند تعیین میکند ولی مشخص کننده حق و باطل حقیقی را خداوند در کتابش نازل کرده و بشارت به آنهایی که در راه حق قدم برمیدارند داده و معین ساخته است اگر ما بندگان گناهکار خدا شک در وجود خدا نداشته باشیم و خدا را شناخته باشیم(من عرف نفسه فقد عرفه ربه) را با اطمینان و عقل و منطق بدانیم مسئله کشته شدن و کشتن دشمنان خدا که همان دشمنان اسلام و مستضعفین هم میباشد. برای ما حل است.

ولی چرا حالا که این اطمینان برای ملت ما مشخص شده و رهبری شایسته و آگاه و عارف در تمام ابعاد که او را نائب و شایسته بر حق ولی عصر(عج) برایمان قرار داده و زمینه باطل بودن دشمنان را برایمان مشخص کرده و لزوم ستیز با آنان را برایمان تکلیف نموده چرا به جبهه نیاییم و اگر نیاییم این همان سلب کردن خدا و اطاعت نکردن از رسول خدا نیز میباشد.

یک مسلمان واقعی کسی است که همیشه و در همه حال آرزوی رفتن در راه لقاءالله را داشته باشد. ولی آرزویی که عمل را از او سلب نکند، افرادی هستند فکر میکنند با چند مرتبه جبهه آمدن دین خود را ادا کرده اند و این جمله از زبان حال یک پدر شهید که دو فرزندش را تقدیم نمود برای اسلام میباشد.

غلامرضا ترکیان

گردان مالک اشتر-گروهان سیدالشهدا

 

 

 

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
شهدا گنج های ماندگار

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."

آخرین نظرات