شهدا گنج های ماندگار

یادواره شهدای چهارصد دستگاه کرج

شهدا گنج های ماندگار

یادواره شهدای چهارصد دستگاه کرج

سلام خوش آمدید
شهید حسینی-سیدجلیل

شهید سیدجلیل حسینی
نام پدر: سیدغریب
تاریخ تولد: 10-3-1325 شمسی
محل تولد: فارس - آباده

 تاریخ اسارت:1361/2/11
عملیات بیت المقدس

تاریخ شهادت : 29-3-1367

محل شهادت : موصل عراق

رجعت پیکر:1385/5/4

گلزار شهدا: چهارصددستگاه
البرز - کرج

نوید شاهدالبرز:

شهید "سیدجلیل حسینی" فرزند "سید غریب" و "بی بی جان" در تاریخ دهم خرداد 1325 در شهرستان اباده از توابع استان فارس بدنیا آمد. وی تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم فنی ادامه داد.

برای اشتغال وارد شهرداری شد و در زمان جنگ بعنوان یک بسیجی فداکار بعد از شهادت برادرش "سیدمصطفی" وارد عرصه نبرد شد و اسلحه به زمین افتاده برادر را برداشت و در سال 1361/2/11در عملیات بیت المقدس به اسارت گرفته شد و در اثر جراحات وارده بعد از چند سال سختی در زندان بعث عراق  در تاریخ بیست ونهم خرداد 1367 به درجه بلند مرتبه شهادت رسیدو پیکرش را در موصل به خاک سپردند.

درسال 1381/5/4پیکر پاک این شهید  به ایران منتقل ودر گلزار شهدای چهارصد دستگاه به خاک سپرده شد



به گزارش کوله بار ، شهید «سید جلیل حسینی» فرزند سید غریب در خرداد سال 1325 در روستایی از توابع استان فارس در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. در 5 سالگی به مکتبخانهرفت و در مدت سه سال توانست کل قرآن را حفظ کند.

به علت فقدان مدرسه از تحصیل بازماند و به کارهای کشاورزی مشغول شد. وی در سن 15 سالگی همراه خانواده به کرج مهاجرت نمود و با توجه به اشتیاق فراوانش به تحصیل، در مدرسه شبانه ثبت‌نام کرد. در سن 18 سالگی در کارخانه «جهان چیت» استخدام و مشغول به کار شد. با همت و پشتکاری که در ورزش داشت توانست در رشته کشتی آزاد و ورزش باستانی در باشگاه ورزشی کارخانه موفقیت‌های خوبی کسب نماید.


در سال 1346 برادر بزرگ‌ترش به خدمت سربازی فراخوانده شد، اما سید جلیل به او گفت تو متاهل هستی خودت را معرفی نکن. من به جای تو می‌روم خدمت و داوطلبانه عازم سربازی شد و دو سال خدمت را در تیپ مستقل 55 هوابرد ارتش شیراز سپری کرد.

در سال 1348 به کارخانه بازگشت و همزمان با اشتغال، مجددا تصمیم به ادامه تحصیل گرفت و دوره تحصیلی راهنمایی و هنرستان فنی و حرفه‌ای را در مدت پنج سال به پایان رساند.

سید جلیل در تمام این سال‌ها از فضای غبارآلود و خفقان‌آور سیاسی حاکم بر جامعه رنج می‌برد و همیشه از آن انتقاد می‌کرد. همیشه سعی داشت طرفدار حق و حقیقت باشد و در این راه ذره‌ای به خود ترس راه نمی‌داد و هیچ واهمه‌ای از سرانجام کار نداشت.

سید جلیل به عنوان نماینده کارگران مظلوم جهان چیت و به خاطر دفاع از حقوق کارگران بارها مورد اذیت و تعقیب عوامل حکومت شاهنشاهی قرار گرفت.

پس از انقلاب در شهرداری کرج مشغول به کار شد. در این مدت کوتاه بسیار کوشا بود و با جدیت و تعهد انقلابی سعی در خدمت‌رسانی به مردم مستضعف داشت. به گواهی شاهدان و کسانی که با سید جلیل همکار بودند، وی کارمندی پاک و صادق بود و هرگز کار کسی را معطل نمی‌گذاشت.

همیشه به برادر بزرگ‌ترش نصیحت می‌کرد و می‌گفت: «داداش پست و مقام باید نوکر تو باشد، نه تو نوکر پست و مقام. در این چهار روزی که مقامی و منصبی داری آن را مرکب فرض کن و از آن در جهت خدمت به خلق مستضعف که تازه از بند ظلم و ستم جباران آزاد شده‌اند استفاده کن که دوران دولت‌داری کوتاه است».

سید جلیل حسینی در تشکیل انجمن اسلامی شهرداری کرج بسیار تلاش کرد و خود از فعالان آن به شمار می‌آمد.

اغلب روزها بعد از ساعت اداری با یک بغل پرونده وارد خانه می‌شد و تا پاسی از شب به امور مردم رسیدگی می‌کرد و صبح اول وقت آن‌ها را به واحدهای مربوطه ارجاع می‌داد تا کار مردم سریع‌تر انجام شود و هرگز احساس خستگی نمی‌کرد.

وقتی منافقین در اوایل انقلاب سر بلند کرده و علم مخالفت با نظام اسلامی برپا کرده بودند، سید جلیل حسینی با آنان در هر نقطه‌ای مبارزه می‌کرد و برای جوان‌هایی که فریب این گروه‌ها را خورده بودند اظهار تاسف می‌کرد.


با آغاز جنگ بی‌تابی‌های سید جلیل هم برای حضور در جبهه شروع شد. می‌گفت: «من نمی‌توانم در مقابل ندای هل من ناصر ینصرنی امام امت بی‌تفاوت بنشینم. جواب خداوند را در روز قیامت چه بدهم؟ بدانید که ما مقلد و پیرو مرادمان حضرت امام خمینی هستیم. ایشان فرموده رفتن به جبهه واجب کفایی است و بنده هم هیچ بهانه‌ای برای ماندن ندارم!»

در اولین روز از بهار سال 1361 به همراه برادر و دوستانش و جمعی از جوانان محل از خانه و خانواده دل کند و عازم جبهه شد.

این اولین باری بود که به جبهه می‌رفت و این اعزام مصادف با عملیات غرورآفرین بیت المقدس بود. آن‌ها ابتدا به عنوان نیروی احتیاط و پشتیبانی عملیات وارد منطقه شدند.

ماموریت آن‌ها جمع‌آوری ادوات و مهمات باقی مانده در دشت بود. یک روز که در حال جمع‌آوری مهمات بودند با یک خودرو حمل سربازان عراقی برخورد می‌کنند و موفق می‌شوند آن‌ها را اسیر و ماشین را به غنیمت بگیرند. عراقی‌ها از پشت سر شروع به شلیک می‌کنند که در همین حین سید جلیل و تعدادی از دوستانش مجروح می‌شوند. پیکر نیمه جان آن‌ها به دست نیروهای بعثی به اسارت در می‌آید.

سید جلیل با وجود جراحات طول هفت سال اسارتش به علت دفاع از حق اسرای مظلوم بارها مورد ضرب و شتم شدید و شکنجه‌های فراوان قرار گرفت و بر اثر همین شکنجه‌ها در اسارت به شهادت رسید.

با مدارک پزشکی ساختگی از سوی رژیم بعث عراق و گرفتن تایید با زور و تهدید از اسرای هم‌بند سید جلیل، شهادت وی را مرگ طبیعی به علت تومور مغزی عنوان کردند.

تعدادی از اسرای هم‌بند سید جلیل بعد از اسارت و بازگشت به ایران اظهار داشتند که در مدت هفت سال اسارت هر روز شاهد دفاع سید جلیل از حقوق اسرا و شکنجه شدنش بودیم.

بعضی وقت‌ها با باتوم به سرش می‌کوبیدند و بار آخر سرش را به شدت به دیوار کوبیدند که بعد از آن حالش رو به وخامت گذاشت و در تاریخ 21 خرداد 67 به شهادت رسید و جنازه‌اش در قبرستان موصل به خاک سپرده شد.


پس از 15 سال یک پلاک و مقداری استخوان از طریق دولت عراق به ایران تحویل داده شد. وی همراه با تعداد دیگری از شهدای اسیر ایرانی از طریق مرزهای غربی وارد ایران شد و شهر به شهر تشییع شد تا به کرج رسید و در گلزار شهدای چهارصد دستگاه در کنار سایر همرزمانش در خاک وطن آرام گرفت.



شهید سید جلیل حسینی در وصیت نامه اش چنین می نویسد:

بسم الله الرحمن الرحیم

جوانان دواطلبانه جبهه بروند و به این جنگ و مسئله را زود حلش کنند. (امام خمینی )

"هل من ناصر ینصرنی"

"آیا کسی هست، مرا یاری کند." جمله ای سخنان حضرت امام خمینی در روز عاشورا .

بلی در روز عاشورا حضرت امام خمینی برای احیای دین اسلام و حق و حقیقت و نگهداری از قرآن یاری طلبید و امروز امام بزرگوارمان فرزند برومند شهیدان ما را به یاری می طلبند. برادران رزمنده ما از کوچک و بزرگ همه روزه، با ایثار خون گرم خود، در جبهه ها و کربلای های ایران حماسه می آفرینند، چه طور ما نمی دانیم در خانه نشستیم و از خود بی تفاوتی نشان می دهیم. مگر ما جزء این مملکت نیستیم؟ مگر ما مسلمان نیستیم؟ مگر ما نمی گفتیم: ای کاش روز عاشورا در کربلا بودیم و به یاری سالار شهیدان می شتافتیم. امروز تمام جبهه های جنوب و غرب کشورمان کربلا است و سالار آنها حضرت مهدی است و امام خمینی نیز همچون عموی شیرش حضرت ابوالفضل فرماندهی سپاه را به عهده دارد.

پدر، مادر،برادران و خواهر مهربانم همسر باوقارم من نیز مانند سایر برادران رزمنده با چشم باز و با اطلاع کامل و اعتقاد راسخ راه شهادت را انتخاب نمودم و می روم که یا کمک برادران همرزمم اولا کاخ فرعون عراق را واژ گون کنیم، ثانیا راه کربلا را یاد کنیم که همان مقدمه بازگشائی راه قدس عزیز است و در این میان اگر لیاقت آن را داشتم خون ناقابلم را در راه خدا و نگهداری قرآن و لبیک به پیام امام بت شکنشان نثار گردانم، جان چه باشد که نثار قدم دوست کنی.

 آری پدر و مادر برادران و خواهر وهمسرم پیام من به شما و ملت ایران این است که قدر اماممان را بدانید ومثل گذشته و پشتیبانیتان از ایشان دریغ نکنید و از روحانیت مبارزه پشتیبانی کنید و به دشمنان داخلی و نخاله و منافقین با مشت محکمی بر دهانشان بکوبید، اجازه یاوه گوئی ندهید و وحدت را که رمز پیروزی است، حفظ کنید که اسلام با وحدت مسلمین نیرومند می شود. پدر ومادر، برادر و خواهرم و همسرم در این جا وقت آن رسیده که تعارف را کنار بگذاریم و چند وصیتی که با شما دارم، به عرضتان برسانم، امیدوارم که به یک یک آنها عمل شود. 

1- اگر به فیض شهادت نائل شدم، برایم گریه نکنید چون این بنده کوچک خدا به بزرگترین آرزویش رسیده است.

2- در صورتی که جسدم به دستتان رسید، آنرا نزدیک قبر برادر شهیدم و در صورت ممکن پایین او دفن کنید هر چند که برادرم آقا مصطفی از من دو سال کوچکتر بود ولی در معنویت سمت استادی بر من داشت، سفارش من همین است . 

جان چه باشد که نثار قدم دوست کنی؛ شهید سید جلیل حسینی


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
شهدا گنج های ماندگار

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."

آخرین نظرات
پربیننده ترین مطالب