شهدا گنج های ماندگار

یادواره شهدای چهارصد دستگاه کرج

شهدا گنج های ماندگار

یادواره شهدای چهارصد دستگاه کرج

سلام خوش آمدید
شهید رحمتی-ولی الله

شهید ولی الله رحمتی

نام پدر: غلام رضا
تاریخ تولد: 8-4-1342 شمسی
محل تولد: اصفهان
تاریخ شهادت : 8-6-1360 شمسی
محل شهادت : اهواز 
 گلزارشهدا:امامزاده محمد 
البرز - کرج

شهید "ولی اله رحمتی" در تاریخ هشتم تیرماه 1342، در شهر کرج به دنیا آمد . وی تحصیلات خود را تا ششم ابتدایی ادامه داد و در زمان جنگ تحمیلی و حمله عراق به ایران با گروه اعزامی شهید چمران به جبهه رفت و به عنوان رزمنده جانانه از میهن خود دفاع کرد و جان خود را فدای دین و اعتقادش کرد. اوج رشادت شهید ولی اله رحمتی در منطقه جنگی دزفول در هشتم شهریور ماه 1360، بود که به دیدار محبوب شتافت.
شهید «ولی اله رحمتی» در وصیت خود چنین می گوید:
((بنام خدا که همه چیز از اوست و برای اوست خدایا تو را شکر می گویم که روزهای عمر مرا از روزهای یوم الله قرار دادی ))
در روزهایی که ابراهیم زمان خمینی بت شکن بر تارک جهان می درخشد و یارانی چون مطهری ها ، بهشتی ها ، رجائی ها ، باهنرها، در رکاب او شهید می شوند و خدا را شکر می کنم که یارانی چون ... و رفسنجانی ها و خامنه ای ها دارد.
خدایا! من که قطره ای از دریای خودشان حزب الله هستم، از مرگ نمی هراسم زیرا آنرا آغاز زندگی بهتر می دانم شکر می کنم اگر شهادت را نصیبم گردانی، ولی اگر زنده بمانم از پای نمی نشینم زیرا هنوز بیت المقدس عزیز در اشغال مزدوران صهیونیست است و افغانستان و فیلیپین و تمام مستضعفان جهان زیر ظلم و ستم هستند و باید انتقام خلق های مستضعف را از تمام سرمایه داران و مستکبرین و جهانخواران شرق و غرب بگیریم.
مادرم مرا حلال کنید و زینب گونه باشید و ناراحت نباشید
از برادران و خواهران و دوستانم می خواهم که مراحلال کنند و بدانند که این حکومت حکومت خداست جنازه ی من اگر بدستتان رسید هر کجا که مادرم گفت بخاک بسپارید ...
درود خدا بر حسین زمان خمین کبیر
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
ولی الله رحمتی
 
شهید ولی اله رحمتی در نامه ای به خانواده اش چنین می نویسد:
الله اکبر *** خمینی رهبر
((بنام خدا که همه چیز ام از اوست و برای اوست و در جهت اوست و در راه اوست ))
سلام مادرم! پس از عرض سلام سلامتی شما را ازدرگاه خداوند خواهانم. مادر جان! من در جبهه ام در جبهه ی حق علیه باطل من در جبهه ی حسین زمان هستم که با یزیدیان زمان می جنگم.
همان یزیدیانی که با حسین می جنگیدند. مادرم ما همان یاوران حسین (ع) هستیم.  مادر جان! سنگر من روبروی شهر نجف است؛ شهری که قبر امام حسین(ع) در آن قرار دارد.
من شبها که به سنگر می روم، سه بار به حسین(ع) سلام می دهم و جای شما هم به امام حسین(ع) سلام می دهم.
به براتعلی سلام می رسانم و می دانم که تو را دست تنها گذاشتیم و برای تو خیلی سخت است ولی چه کنم که باید به جبهه می آمدم. به توران هم سلام عرض می کنم. امیدوارم حالتان خوب باشد و به تو هم سلام عرض می کنم و به تمام برادرانم و خواهرانم و فامیل و دوستان سلام عرض می کنم، ملالی نیست جز دوری شما دوستدار شما ولی الله رحیمی.
مادر جان! جبهه ی من نوبتی است اگر خواستی نامه بنویسی به این آدرس بنویس.
 
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
شهدا گنج های ماندگار

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."

آخرین نظرات