شهدا گنج های ماندگار

یادواره شهدای چهارصد دستگاه کرج

شهدا گنج های ماندگار

یادواره شهدای چهارصد دستگاه کرج

سلام خوش آمدید
شهید رضایی نیری-مجید

شهید مجید رضایی نیری
نام پدر: عباس
تاریخ تولد: 27-10-1343 شمسی
محل تولد: البرز - کرج
تاریخ شهادت : 11-7-1361 شمسی
محل شهادت : سومار
گلزار شهدا: امامزاده محمد
البرز  کرج

بیست و هفتم دی 1343، در شهرستان کرج به دنیا آمد. پدرش عباس، در کارخانه کار می کرد و مادرش صدیقه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. او نیز کارگر کارخانه چیت سازی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. یازدهم مهر 1361، با سمت تخریب چی در سومار بر اثر انفجار مین به شهادت رسید. مزار وی در امامزاده محمد زادگاهش قرار دارد.

برادرش سعید نیز شهید شده است.

بسم رب الشهداء و الصدیقین

إنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا / خَالِدِینَ فِیهَا لَایَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا
(آنها که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند، در بهشت فردوس منزل خواهند یافت و همیشه در آن بهشت ابدی هستند و هرگز از آنجا انتقال نخواهند.)
یادی کوچک از شهیدی بزرگ:
سخنی از حماسه سومار و فاتحین سرخ پوش آن، از آنان که با خون، غسل شهادت کردند و با خون، وضو ساختند و پیمان نامة خونین امضاء کردند و سر بر مُهر خون در نماز عشق به پروردگار گذاشتند و در این هنگام دست جنایتکار آمریکا که از آستین مزدوران و سرسپرده اش صدام تکریتی بیرون آمده و هر روز شهیدی بر شهیدان انقلاب اسلامی افزوده می کند و لاله ای از لاله های انقلاب را به خاک وخون می کشد.
برادر پاسدار «مجید رضایی» گلی دیگر از گلزار محمدی انقلاب بود که به دستور وابستگان امپریالیسم به لباس سرخ شهادت ملبس شد.
شهید مجید رضایی نیّری بحق از خالصان درگاه ختمی مرتب بود. او که اخلاق و رفار و تقوایش درخورِ مقام یک شهید بود، افتخار داشت تا به دیدار خدایش نائل گردد.
«مجید رضایی» به عنوان اولین فرزند خانواده در سال 1343 در میان خانواده ای متوسط و مذهبی در کرج به دنیا آمد. او تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان فاتح به پایان رسانید و سپس به مدرسه کوشش برای گذراندن مراحل دوره راهنمائی روانه شد در این دوره از تحصیلات علاقه وافری به تعالیم دینی از خود نشان می داد و همچنین با تشکیل هیئت آموزش و قرائت قرآن در محل، همه هفته در آن شرکت می جست و علاقة زیادی به فراگیری قرآن داشت که به یاری خداوند قرائت قرآن را فراگرفت.
دوران نوجوانی «مجید» سراسر خاطره هایی است از خوش اخلاقی ها و احترام به دیگران به خصوص احترام به پدر و مادر. حرکات و گفتار «مجید» الگویی بود برای دوستان و خویشاوندانش. او در مورد غیبت بسیار حساس بود و دیگران را از این عمل باز می داشت. در متارکه ها میانجیگر بود و آنها را به وحدت و همبستگی سوق می داد.
جوانی مؤدب، محبوب و دوست داشتنی بود. سعی داشت بیشتر در کنار پدر و مادرش باشد و در بین دوستان و فامیل و خانواده رفتاری بسیار عالی و اخلاقی اسلامی داشت. او نمونه ای از یک انسان مؤمن و متعهد بود.
«مجید» به مطالعه کتاب از جمله کتاب های دینی، علمی و درسی علاقه بسیار داشت. او روزها را به دبیرستان و شب ها را به کار می پرداخت.
فعالیت های قبل و بعد از انقلاب «مجید» نماینگر ایثارگری ها و فداکاری های او بشمار می آید. او با پخش اعلامیه های سیاسی- اسلامی به دیگران کمک می نمود و در هنگامی که مردم به حراست از شهر و دیار خود شب ها را به پاسداری می گذراندند، او نیز هر شب در نگهبانی ها شرکت می کرد.
با آغاز طوفان سهمگین انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی به مبارزه با رژیم منفور پهلوی پرداخت و در تظاهرات و راهپیمایی ها دوشادوش امت مسلمان شرکت می کرد. پس از انقلاب با تحولات عمیقی که در او ایجاد شده بود، سعی می کرد با دیگران در بحث های سیاسی- اسلامی بنشیند و دیگران را با مسائل آشنا سازد.
با شروع جنگ تحمیلی ایران و عراق، روح خود را آزرده می دید و ضرورت نبرد در سنگر مبارزه علیه کفار را با تمام وجود احساس می کرد. او با اقدام به ثبت نام در بسیج مسجد رسول اکرم (بسیج حضرت حمزه) آموزش تاکتیک های رزمی را به خوبی فرا گرفت و سپس از طریق بسیج راهی جبهه های نبرد شد.
«مجید» در تاریخ 3/1/61 به اهواز، تیپ ألمهدی(عج) اعزام شد و پس از گذراندن 71 روز در جبهه های اهواز و خرمشهر برای مدتی به دیار خویش باز گشت و مجدداً در تاریخ 30/4/61 به خرمشهر و پس از مدتی به غرب اعزام گشت.
پس از چند ماهی فعالیت، در عملیات مسلم بن عقیل در تاریخ 11/7/61 عارفانه به فوز عظیم شهادت نائل آمد و روح پرفتوحش به دیدار معشوقش شتافت.
یادش گرامی و یادش پر رهرو باد.

از عرش صدای ربنا می آید           آوازِ خوش خدا خدا می آید
فریاد، که باز کنید درهای بهشت     میهمان خدا ز کربلا می آید

*****
وصیت نامه شهید مجید رضایی

بسم الله الرحمن الرحیم

وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ
(نسبت به کسانى که در پى آنان (هنوز) به آنها نپیوسته‏اند (کسانى که هنوز شهید نشده‏اند) شادى مى‏کنند که نه ترسى بر آنهاست و نه اندوهگین خواهند بود.)

بنام یگانه شنونده دردها، یگانه اجابت کننده دعاها، یگانه یار و یاور بی کسان، بنام الله پاسدار خون شهیدان. بنام او که می بخشاید در نهایت گناهان و می پذیرد در نهایت مهربانی. بنام خدایی که طغیان خون ها برای اوست و بنام الله یگانه راهبر و یگانه مقصد عاشقان و زاهدان.
من بر اساس رسالت و به فرمان رهبرم، این نور چشم ملت ها و قلب مستضعفان جهان، امید اسلام و نایب ولی عصر(ارواحناله الفداء) و مسئولیتی که در برابر اسلام و انقلاب اسلامی که خون بهای هزاران شهید و مجروح است و حفظ کشور اسلامی از یوغ تجاوزگران کافر به جبهه های حق علیه باطل رفته ام.
همانگونه که امام فرمود: «امروز واجب کفایی است تا بروند در جبهه ها و جهاد کنند علیه کفار» و رسول خدا(ص) فرمود: أقرب العمل إلى اللَّه الجهاد فی سبیل اللَّه ولا یقاربه شىء (نزدیکترین کارها به خدا جهاد در راه خداست و چیزى مانند آن نیست.)
مهربان مادرم! وصیتم برای تو این است که ناراحت مباش و افتخار کن که فرزندت (که می دانم با خون دل بزرگش کرده ای) برای خدا و در راه خدا شهید شده؛ شهدا نزد خدا اجری عظیم دارند. من با موافقت شما و پدرم و با آزادیِ خاطر، این راه را که همان راه حسین(ع) است انتخاب کرده و از کشته شدن هم باکی نداشته، چون خداوند کسانی را که در راه خدا جهاد می کنند، ثابت قدم می دارد.
ولی تو ای مادر عزیزم که از تن و جانم بیشتر دوستت دارم؛ دوست دارم فرزندانی در دامن پر مهر و محبتت پرورش دهی برای خدمت به اسلام، تحصیل کرده و مومن، که راه خونین شهدا که برای پیروزی اسلام است، ادامه دهند. سفارش دیگر اینکه مبادا از غم فرزندت کاری کنی که دشمن، شاد شود بلکه کاری کنی که به دشمن ثابت کنی از عزیزترین چیزهایت برای رضای خدا و پیروزی اسلام خواهی گذشت و ثابت کنید که اسلام دین حق است و راه خدا راه حق. ای مادرم مرا ببخش و دعا کن برایم تا خداوند از سر تقصیراتم درگذرد. خداحافظ مادرجان.
پدر ارجمندم! دوست دارم بهترین فرزندان را به اسلام هدیه کنی و راه خدا را آنگونه که به من آموختی به دیگر فرزندانت بیاموزی و مبادا اگر فرزندانت در راه الله شهید شدند، غم بر چهره مردانه ات بنشیند. این بشارت خداوند است که می فرماید: «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ» توبه-111
(به درستی که خداوند از مؤمنین، جانهای شان و مالهای شان را خریده است، که در مقابل به آنها بهشت را بدهد؛ بدین گونه که آنها در راه خدا کارزار کنند و بکشند و کشته شوند.)
پدر عزیز! شاد باش و بدان که شهادت من نه تنها باعث سربلندی و عزت و شرف خانواده بلکه مایه افتخار اسلام می گردد.
برادران عزیزم! دوست دارم که در سنگر خود که مدرسه است بکوشید و قدم های خود را بجز برای خدا و دین خدا بکار نبرید و فردی تحصیل کرده و مفید برای اسلام و انقلاب باشید و آنگونه باشید که خدا
می خواهد. مبادا اسلحه من و دیگر مجاهدان که راهمان راه خداست بر زمین بماند و در ضمن قدر پدر و مادر را بدانید که خیلی برای من و تو زحمت کشیده اند و دِین بزرگی بر گردن من و تو دارند، بیشتر از آنچه که فکرش را کنید. قدر پدر و مادر را بدانید که بهترین یاور شما در زندگی می باشند و در ضمن از قول من از پدر بخواهید اگر من خطاهایی کرده ام مرا ببخشند که محتاج بخشش و دعا هستم. خدا نگه دار همگی شما.
در پایان از همه مردم می خواهم که به ریسمان متین خدایی چنگ زنند و از تفرقه بپرهیزند وگرنه مدیون خون شهیدانید و آن بر سر شما خواهد آمد که یزیدیان بر شما حاکم باشند. ولی بحمدالله خدا را شکر می-کنیم که همچنان وحدتی در بین مردم حکمفرماست که هیچ دشمنی قادر به شکاف در آن نیست و قدر این بزرگ امام را بدانید و خداوند عنایت دارد بر شما. حفظ کنید یک چنین انقلابی را که سعادت بشر در آن است و دعای، (خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار) را همواره بر زبان دارید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

مجید رضایی
1361/7/5

****
قسمتی از نامه فرمانده گردان تخریب، تیپ محمد رسول الله (ص):

دریغ است که شما خانواده شهیـد «مجید رضایی» را به صبر و پایداری دعوت کنیم، شما کسی را پرورده و به میدان رزم فرستاده اید که شرق و غرب با آن همه سلاح های زنگ زده و آن همه فریادهای از روی ترس از او می ترسد.
«مجید رضایی» در جبهه بیشتر قرآن می خواند و از آیات و احادیث یادداشت برمی داشت و در فرصت های مناسب، کتب شهدای بزرگ و علمای ربّانی «دستغیب و مطهری» (رضوان الله علیهما) را مطالعه می نمود. او بسیار شجاع و پرجرئت بود و در عین حال با برادران خود بسیار دلسوز و با محبت بود. نسبت به امام عزیز شدیداً عشق می ورزید و همواره سفارش می کرد که پشتیبان «ولایت فقیه» باشیم. چهره او انسان را به یاد خدا می انداخت، اگر کسی چشم بصیرت داشت، فقط با نگاه بر او که چقدر منظم و مجهز و متبسم بود، درس
می گرفت، چرا که او ذکر بود...
در شب حمله «مرحله پنج رمضان»(1402هـ.ق)، به عنوان تخریبچی با سابقه در قسمت شلمچه و کوشک عمل می کند و قلب رئوف او اجازه کشتن اسرای عراقی را نمی داد، هرچند در شب می توانست اسیران را به درک واصل کند و خود را از زحمت تخلیه آنها به پشت جبهه خلاص نماید و او که با دشمن چنین می کرد با دوستان و برادران که جای خود دارد.
بسیار ایثارگر بود و در رزم صبحگاهی، افراد ناتوان را نیز یاری و همراهی می کرد. در رابطه با غیبت بسیار حساسیت داشت و نه تنها خود غیبت نمی کرد بلکه دیگران را نیز از این عمل زشت باز می داشت و به هیچ وجه حاضر نبود غیبتی را بشنود. در موقع نصیحت بسیار استادانه و برادرانه عمل می-کرد و از بیم پیش آمدن اختلاف، بلافاصله در معذرت خواهی از برادران خود پیش قدم می شد.
سلام بر او که خانواده هایی را سربلند و سرافراز نمود و شفیع خانواده خود در روز قیامت خواهد شد.
گردان تخریب تیپ محمد رسول الله(ص)، شهادت این پاسدار رشید اسلام را به خانواده رضامند و خشنود او تبریک و تسلیت عرض نموده و بر بازماندگانش صبر جمیل و اجر جزیل از درگاه خدای رحمان و رحیم مسئلت دارد.
والسلام علیکم و رحمه الله


اکنون اسلام به این شهیدان و شهیدپروران افتخار می کند. ( امام خمینی(ره) )



وصیت نامه شهید سعید رضایی:

بسم الله الرحمن الرحیم

یا أیها ألذین آمنوا التقوا و ابتغوا إلیه ألوسیله و جاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون(مائده/35)
(ای اهل ایمان از خدا بترسید و (بوسیله ایمان و پیروی اولیای حق) به خدا توسل جوئید و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.)
بنام او که همه چیز از اوست. بنام او که زندگی ام در جهت اوست. بنام او که زنده به اویم. بنام او که از اویم. شدنم در جهت اوست. بودنم و رفتنم برای اوست. معبودم اوست، مقصودم اوست، مرادم اوست، امیدم اوست. احساس می کنم ... ، با ذره ذره وجودم، با تمام سلول هایم احساس می کنم، اما بیانش نتوان کرد. ای همه چیزم، بیادت هستم، بیادم باش که بی تو هیچ و پوچ خواهم بود.
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیا عند ربهم یرزقون(آل عمران/ 169)
مقام شهید را کسی می تواند درک کند که خود آن طرف لااقل برایش روشن شده باشد تا آنگونه که شایسته یک شهید است بگوید، ولی من خودم نسبت به بینش خودم یک نوع تشبیه جدید و نویی نسبت به خودم دارم.
به نظر من شهادت مقدمه بی نهایت راهی است برای رسیدن به یک بی نهایت راه دیگر، چرا؟ چون همه می دانیم مقام رفیع شهادت آنچنان که زبانزد همگان است، یک مطلب ساده نیست، مقام پر ارج و بالایی است و ارزش و عمل آن برای هیچ کس روشن نیست. پس اینکه می گوییم شهید مقدمه یک بی نهایت راه است، مطلب عمیقی است که برای همگان مقدور نیست.
وظیفه شرعی ما بود که به کلام امام لبیک گوئیم و در این فریضه بزرگ الهی شرکت کنیم و شکر گذاریم از اینکه خداوند تبارک وتعالی ما را در این مقطع از زمان قرار داده و امامی بزرگوار که نور چشم تمام ماست و واقعاً نعمت بزرگ الهی است که بر ما نازل گردیده تا ما را از تاریکی و ظلمت به نور، نور الهی راهنمایی نماید و شکر گزاریم از خداوند تعالی از این نعمت های بزرگ.
ما با جان و دل از جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی و اسلام به فرمان امام پاسداری خواهیم نمود و در این راه اگر لیاقت اینکه جان بی ارزش خود را بدهیم، هیچگونه دریغ نخواهیم کرد و شکر گزاریم که با ارزش ترین چیزمان را برای والاترین چیز که اسلام است عطا کنیم و می گوییم:
"ألحمدالله الذی ختم لأوّلنا باالسعاده والاخره باالشهاده والرحمه"
حمد و سپاس خداوندی را که آغاز زندگی ما را خوشبختی و سعادت و پایان آنرا شهادت و رحمت قرار داد.(فرازی از خطبه حضرت زینب- سلام الله علیها- در مجلس یزید لعنة الله علیه)
وصیتی دارم به خانواده ام، هر چند نمی توانم آنگونه که باید از خدمات بی دریغ شما خانواده ام نسبت به خود توصیف کنم ولی مختصر وصیتی برایتان می نویسم:

خوشا آنان که با عزت ز گیتی      بساط خویش برچیدند و رفتند
خوشا آنان که در راه عدالت         بخون خویش غلتیدند و رفتند
خوشا آنان که از پیمانه دوست       شراب عشق نوشیدند و رفتند

شهید از بدن و جامه، روح و اندیشه، حق سرشتی و پاک باختگی خویش کسب شرافت کرده است و بدن او یک جسد است؛ یعنی جسدی که حکم روح بر بدن او جاری شده و از هرگونه زشتی و ناپاکی مبرّاست. حکم شهید، یک حکم نورانی و مقدس است. من به عنوان یک وصیت باید بگویم وحدت کلمه را حفظ کنید زیرا بدون وحدت، ادامه انقلاب میسر نیست.
پدر و مادر عزیزم؛ در عزای من گریه و زاری نکنید چون شهادت، افتخار نزدیکی به خدای بزرگ است و به شما برادران عزیزم سفارش می کنم که از مکتب اسلام و امام امت پیروی کنید و زینب وار راه مرا ادامه دهید.
در پایان از شما پدر و مادر عزیزم که برایم زحمت کشیده اید و تمامی دوستان و آشنایان حلالیت
می طلبم و همه شما را به خداوند بزرگ می سپارم. هرگز از یاد خدا غافل نشوید.
بارالها جوانان رزمنده ما پیروزی را از تو می دانند و به قدرت خود مغرور نیستند.
به امید پیروزی رزمندگان اسلام بر کفر جهانی.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
سعید رضایی- 1365/11/8

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
شهدا گنج های ماندگار

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."

آخرین نظرات