شهدا گنج های ماندگار

یادواره شهدای چهارصد دستگاه کرج

شهدا گنج های ماندگار

یادواره شهدای چهارصد دستگاه کرج

سلام خوش آمدید
شهید باغجری-علیرضا

 

شهید علیرضا باغجری
نام پدر: عباس
تاریخ تولد: 2-5-1345 شمسی
محل تولد: البرز - کرج
تاریخ شهادت : 24-3-1362 شمسی
محل شهادت : دزفول
گلزار شهدا: چهارصددستگاه
البرز - کرج
 

 

 

 

 

 

شهید علیرضا باغجری

علیرضا باغجری در تاریخ دوم مرداد ماه سال 1345 درخانواده ای مؤمن و ساده زیست در شهرستان کرج دیده به جهان گشود. پدرش عباس در کارخانه ... به کار مشغول بود و از این طریق کسب روزی حلال میکرد تا مخارج زندگی را تامین کند

علیرضا روزهای خوش کودکی را با شور و نشاط خاص آن دوره به پایان رسانید و از همان اوقات از مسائل دینی آگاهی پیدا کرد و به نحو احسن به فرامین آن جان و دل سپرد .

علیرضا در هفت سالگی برای کسب علم و دانش وارد مدرسه شد و شروع به درس خواندن کرد . دوره ابتدایی را با مشکلات زیادی به اتمام رسانید ولی بعد از آن به علت فقر مادی و نبود امکانات ، تحصیل را رها کرده و به کارهای کارگری پرداخت تا کمک خرج هزینه خانواده باشد

علیرضا باغجری نوجوانی بسیار خوش رو و خوش رفتار بود که اخلاق نیکویش او را از دیگران متمایز می کرد و با وقارو متانت ذاتی و خدادادی اش هیچ کس را از خود نمی رنجاند.

در اوج اعتراضات مردمی سالهای انقلاب 1357 علیرضا باغجری نیز همراه با دیگر جوانان محل در راه پیروزی انقلاب گام برمی داشت و به همراه دوستانش در تظاهرات‌ها و راهپیمایی‌ها شرکت می‌جست و با ساختن کوکتل مولوتف در پیروزی یاران انقلاب سهم به سزایی داشت.

علیرضا باغجری بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و به فرمان امام به عضویت بسیج در آمد و به طور شبانه روز و مستمر وقت خود را به خدمت به مردم می گذراند .جوانی با ایمان و خوش رو که اهلنماز شب بود ودر دل تاریکی شب با خدای خود به راز ونیاز می پرداخت .به تلاوت آیه الکرسی برای رفع مشکلات مومنین اعتقاد داشت و این آیه شریفه،  ذکر مدام لب‌هایش بود.

هنوز طعم شیرین انقلاب در دهان ها ننشسته بود  که شیپور جنگ نواخته شد . شیپوری که به قول شهید چمران مرد را از نامرد جدا می کرد .صدامیان متجاوز به خاک پاک کشورمان تجاوز کرده بودند و مردم بی دفاع شهرهای عزیزمان را به شهادت می‌رساندند .

علیرضا باغجری نیز همچون دیگر مردان و جوانان وطن ، به عنوان بسیجی جان بر کف امادگی خود را جهت اعزام به جبهه اعلام نمود و بعد از مدتی در لشکر 10 گردان حضرت علی اصغر (ع)به سوی میدان های نبرد در جبهه غرب شتافت و به مقابله با کفار رژیم بعثی پرداخت.

 او که به دین پاک اسلام عشق می ورزید ، رزمندگان را به برپایی نماز اول وقت آنهم به جماعت تشویق میکرد . برای حفظ جان همرزمانش از پرتاب خود به روی نارنجک نیز دریغی نداشت و با بذل همین ایثار و از خودگذشتگی ها بود که نزدیک یکی از عملیات ، از ناحیه پا ، گلو وگردن به شدت مجروح گردید و بر خلاف میلش چند صباحی از جبهه دورماند .

پایش توی گچ بود ولی یک لحظه آرام وقرار نداشت .با اصراربه پزشک معالج ، خیلی زودتر از موعد مقرر ،  گچ پایش را باز کرد و خود را به صف رزمندگان در جبهه جنوب رساند.

در فرازی از وصیت نامه علیرضا باغجری که در آخرین شب اقامتش در خانه و در حضور خانواده نوشت می‌خوانیم : خداوندا شهادت در راهت را نصیبم فرما . چون من این راه را آگاهانه و به میل خود انتخاب کرده ام پس من را لایق راهت قرار ده.

و سرانجام علیرضا باغجری در تاریخ 24 خرداد ماه سال 1362 پس از تلاشی خالصانه در جبهه نور علیه ظلمت ، بر اثر موج انفجار در منطقه عملیاتی جنوب به رودخانه پرتاب شد و به فیض شهادت نائل آمد و همراه کاروان شهادت به لقاء الله رسید

شهید علیرضا باغجری  17 سال بیشتر نداشت که همچون دیگر شهدای راه حق وحقیقت توانست راه صدساله عارفان و عاشقان را یک شبه بپیماید .

عشق بازان همه پرواز نمودند  / جلوه ی شور تو بردند عیانست هنوز

چند روز پس از شهادت پیکر مطهر شهید علیرضا باغجری بر دستان خیل عظیم مردم شهیدپرور کرج تشییع گردید .شهیدی که در پیامی از همگان خواسته بود :

"پیرو راه شهدا باشید تا دشمنان اسلام بدانند هرچه ما را بکشند ملت ما بیدارتر می شود"

و اینچنین است که تربت پاک شهید علیرضا باغجری در گلزار شهدای چهارصد دستگاه تا ابد نمادی از ایثار و شهامت در راه وطن خواهد ماند .

 

---------------------------------------------------------------------------

 

شهیدان ره صد ساله عارفان و عاشقان را یک شبه طی کردند.

"شهید علیرضا باغجری" در تاریخ دوم مرداد 1345 درخانواده ایی مؤمن و مذهبی در شهرستان کرج دیده به جهان گشود. دوران کودکی را با شور و نشاط خاص آن دوره به پایان رسانید و در سن هفت سالگی برای کسب علم و دانش وارد مدرسه شد و شروع به درس خواندن کرد و دوره ابتدایی را با مشکلات زیادی به اتمام رسانید و به کارهای کارگری می پرداخت تا کمک خرج هزینه خانواده باشد. بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به فرمان امام به عضویت بسیج در آمده و به طور شبانه روز و مستمر وقت خود را به خدمت به مردم می گذراند تا اینکه جنگ شروع شد و صدامیان متجاوز به خاک پاک کشورمان تجاوز می کردند و مردم بی دفاع شهرهای ما را به شهادت می رسانند و مردان ما طاقت این همه حمله وحشیانه را نداشتند از جمله شهید عزیز که بعد از مدتی به سوی میدان های نبرد شتافت و به مقابله با کفر بعثی پرداخت تا اینکه در تاریخ بیست و سوم 1362 در منطقه عملیاتی جنوب بر اثر موج انفجار به رودخانه پرتاب شده و به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

نوید شاهد البرز:

خاطراتی که به قلم خود شهید یادداشت شده است،  چنین است:

امروز هشتم اسفند 1361 فرمان داده شد، چادر بزنیدکه ما شروع به انجام دستورات کردیم. مشغول کار چادر زدن بودیم که اذان گفتند و ما دست از کار کشیدیم و بسوی مسجد راه افتادیم. یک لحظه صدایی به گوشمان رسید که بچه های رزمنده گفتند هواپیمای دشمن آمده است.

بعد از اینکه نماز را با جماعت خواندیم به سر کارمان برگشتیم و تا شب کار چادر را به پایان رساندیم.

نماز مغرب را خواندیم و بعد با بچه ها سر سفره نشسته بودیم و شام می خوردیم که یکی از رزمنده ها رفت و رادیو را روشن کرد و همینکه رادیو راه افتاد خبر منهدم کردن هواپیما عراقی اعلام شد و ما با خوشحالی رفتیم برای خواب آماده شدیم.

امروز روز نهم اسفند که فرمانده لشکر محمد رسول الله برادر"حاج همت" برایمان سخنرانی کرد و شب قبل هم برادر "جعفر جحرودی" برایمان سخنرانی کرده بود. در سخنرانیها گفته شد که عملیاتی در پیش است.

امروز دهم اسفند ما با هم به بالای تپه روبروی مقر رفتیم و آنجا با مین های بسیاری مین گذاری شده است و ما آنها را با چاشنی الکتریکی منفجر کردیم و بر گشتیم.

 

امروز روز 20بیستم اسفند است، بعد از ظهر چند تا از بچه های گروه انفجارات را به میدان مین بردند. برای انفجار در پشت میدان مین ما را توجیه کردن تا در شب آنها را برای بچه ها منفجر کنیم که راه باز شود و بچه ها بتوانند از معبر عبور کنند.

امروز ساعت روز بیست و یکم اسفند 1361 4:30 بچه ها به میدان رسیدن علامت داده شد و خدا رو شکر کالیبر کار کرد و انفجار شروع شد. صدای مهیب انفجار به گوش می رسید.

امروز بیست و دوم اردیبهشت 61 یکی از هواپیما های دشمن در اسمان ایران پدیدار شد. که بچه های فدافند، هواپیما را سرنگون کردند و بعد از ظهر خبر رسید که هواپیمایی که آمده بود و 22 نام داشت و سرنگون شد و خلبان او اسیر شد.

امشب بیست و سوم اسفند شصت و یک است و امشب برای خواندن دعای توسل به مسجد رفتیم و بساط دعای توسل به پا بود ما هم به فیضش رسیدیم. بعد از دعا به چادر هایمان رسیدم و با بچه ها شام خوردیم . بعد از شام برای هوا خوری بیرون رفتیم و به طرف جایگاه چای رفتیم و بعد به چادر المهدی رفتیم ، در اینجا چادرها به اسمهای مختلفی نام گذاری شده است.

چادر المهدی، چادری بود که همیشه بساط دعا و روضه آنجا بر پا بود و آن شب در بین مهدی بیا، مهدی بیا یکی فریاد زد. مهدی زهرا را در آنجا دیده است آن شب تا صبح بچه ها شب زنده داری کردند.

 

وهمه فریاد یامهدی بیا مهدی بیا به یک بار یکی صدازد دیدم دیدم امام زمان ومهدی زهرا را دران شب امام زمان را بچه ها دیده بودند و تا صبح زنده داری کردند. 

 

 

فرازی از وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

با عرض سلام خدمت امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینى و شهیدان کربلاى حسین تا کربلاى سوسنگرد و از کربلاى سوسنگرد تا کربلاى والفجر و ملت شهید پرور ایران و خانواده عزیزم با عرض سلام خدمت پدر و مادر عزیزم سلام عرض مى کنم و سلامتى شما را از درگاه بارى تعالى خواستارم .

پدر جان غصه نخورید که من در اینجا هستم براى اینکه من براى حفظ قرآن و دین و مملکت خود به اینجا آمده ام تا با دشمنان خدا ستیز کنم و من بر این جنگیدن افتخار مى کنم و اگرمن ‌در این راه کشته شدم، غصه نخورید چون قرآن کریم فرموده است." الا ان حزب الله هم الغالبون" یعنى آگاه باشید که حزب ا... پیروز است و مى خواهم بعد از مرگ من سوگوارى نکنید، مى دانم که هر چه باشد من فرزندشما هستم و دوست دارم مرا کنار بچه هاى کرج در گلزار شهدا دفن کنید و مادر عزیز خواهش مى کنم که بعد از مرگ من شیون بپا مکن و دوست دارم مثل زینب(س) که وقتى جوانانش را دید گفت: خدا یا این قربانیان را ازمن بپذیر.

با خواهرانم یک کلام دارم خواهرانم نماز و دعایتان ترک نشود و همیشه در کار خیر پیشگام باشید و برادرانم دوست دارم بعداز من سلاح مرا بدست گیرید و پرچم خونین حسین (ع) را بر بام مسجد الاقصى بیفرازید و در هر کجا هستید امام و رزمندگان را دعا کنید و مردم شما هر شهیدى راکه مى آورند نگویید که چرا دیگر پیمان صلح را امضاء نمى کنند زیرا که امام حسین ابن امام (ع) براى چه جنگید و مگر شما نمى گویید که کاش ما در صحنه عاشورا بودیم و امام را یارى مى کردیم حال آنموقع است . و حال یارى کنید و یک سخن با شما دارم که از مرگ مى ترسید و به سربازى نمى آیید . به سپاه و بسیج خدمت نمى کنید و به صداى "هل من ناصر ینصرنى" امام خود گوش نمى کنید، شما این دنیاى فانى را به آخرت جاوید فروخته اید و شما نه دراین دنیا جایتان است و نه در آن دنیا .

و السلام

 

وشما هم با مشت‌هاى گره کرده هر روز این شعار را تکرار کنید. خدایا خدایا تا انقلاب مهدى ، حتى کنار مهدى ، خمینى را نگهدار 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
شهدا گنج های ماندگار

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."

آخرین نظرات