نام پدر: ماشاالله
تاریخ تولد: 2-12-1341 شمسی
محل تولد: البرز - کرج
سرباز
تاریخ شهادت : 6-1-1361 شمسی
محل شهادت : چزابه
عملیات:فتح المبین
نام گلزار:چهارصددستگاه
شهر:البرز - کرج
شهید غلامرضا نادم در سال 1341 در شهرستان کرج در محله کارگر نشینی چهارصد دستگاه به دنیا آمد. مادرش هنگامی که او را حامله بود به زیارت امام رضا (علیه السلام) رفت و از خدا خواست تا پسری به او بدهد تا اسمش را غلامرضا بگذارد.
سه سال بعد از آن به دلیل ظلم طاغوت به کارگران، پدر وی بعد از درگیری با متصدیان و مدیر کارخانه استعفاء داد و به تهران محله ی (نهم آبان سابق) سیزده آبان نقل مکان کردند. او از همان اوان بچگی بچه ای آرام بود به ندرت اتفاق می افتاد که با کسی دعواکند و یا کسی را ناراحت کند. در هفت سالگی به مدرسه در همان محله سیزده آبان رفت و در سال 1355 پدرش محل سکونت خانواده را به گنبد کاوس انتقال داد.
در ایام انقلاب در تظاهرات و پخش اعلامیه ها شرکت می نمود. گاهی هم نوارهای امام امت را به مساجد می برد که چند بار نزدیک بود دستگیر شود. بعضی نوارهای امام را هم که در مسجد نمی توانست گوش دهد به منزل یکی از دوستانش می برد و در آنجا گوش می داد. پس از پیروزی انقلاب در درگیری گنبد او همیشه شب ها در محله ترک آباد گنبد کاوس که محله شیعه نشین است و اهالی محل از انقلاب حمایت می کردند، نگهبانی می داد.
پس از آن دوباره پدرش منزل مسکونی را به کرج انتقال داده و در کارخانه جهان چیست دوباره به کار اولش بازگشت و چون شهید مذکور می خواست به پدرش در مخارج خانه کمک کند (چون تعداد عائله زیاد بود) او نیز استخدام کارخانه جهان چیت شده و به کار مشغول شد و ضمن کار، در بسیج کارخانه ثبت نام کرد و فعالیت می کرد.
با شروع جنگ ایشان می خواست به جبهه برود و چون زمان خدمت سربازی رسیده بود به سربازی رفت و پس از طی سه ماه دوره آموزشی به جبهه تنگه چزابه منتقل شد و چهار ماه در جبهه جنگ بود که قبل از عملیات فتح المبین به او 10 روز مرخصی دادند که به خانه بیاید و حمله فتح المبین شروع شده بود که در فروردین 1361 دوباره به جبهه رفت.
شهید نادم می گفت: من به خاطر خدا و برای دفاع از اسلام و ایران به جبهه می روم و اگر شهید شدم به خاطر من گریه نکنید و سرانجام در تاریخ 1361/01/06 در تنگه چزابه به شهادت رسید.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
وصیتنامه:
به نام خدا و با سلام فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامى وصیت نامه خویش را آغاز مى کنم.
مادر عزیزم! من براى دفاع از میهن اسلامى به جبهه حق علیه باطل آمدم و تا آخرین قطره خون خود خواهم جنگید و تو باید افتخار کنى که پسرت را در راه اسلام قربانى کرده اى و من از تو تشکر مى کنم که با من موافقت کردى که به جبهه بیایم و امیدوارم که شیرى را که خورده ام حلالم کنى.
و تو اى پدر مهربانم! هر چند که نتوانستم حق پسرى خود را ادا کنم، مى دانم که خیلى براى من زحمت کشیده اید ولى باید خدا را شکر کنید که به خاطر اسلام و حفظ مملکت پسرتان را فدا کرده اید.
پدر عزیزم! خرجى را که براى من خواهید کرد بیشتر آن را به یتیمانى که پدر و مادرشان در این جنگ به شهادت رسیده اند، بدهید و همیشه شاد و خندان باشید و همینطور به یاد خدا.
و تو اى برادر عزیزم! بعد از من اسلحه را بردار و با کفار بجنگ که خدا کسانى را که با کفار مى جنگند دوست دارد و در آخرت پاداش خواهند داشت.
و تو خواهرم! باید همچو زینب باشى و نگذارى که برادران و خواهرانم ناراحت شوند. در خاتمه از خداوند متعال خواستار سلامتى شما و تمام رزمندگان اسلام مى باشم و خواهان عمرى بس طولانى براى رهبر عزیز بت شکن، خمینى کبیر.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا