نام پدر: محمد
تاریخ تولد: 20-11-1337 شمسی
محل تولد: کرمان - شهربابک
تاریخ شهادت : 1-12-1364 شمسی
محل شهادت : فاو
البرز - کرج
شهید «مجید طهماسبیآبدر» بیستم بهمن 1337 در شهرستان شهربابک چشم به جهان گشود. پدرش محمد، کشاورزی میکرد و مادرش فاطمه نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. کارگر کارخانه روغن نباتی بود. سال 1359 ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. چهارم اسفند 1364 با سمت آر پی جی زن در اروندرود بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار وی در گلزار شهدای چهارصددستگاه شهرستان کرج قرار دارد.
به گزارش نوید شاهد البرز؛
شهید «مجید طهماسبیآبدر» به سال 1337 در روستای «امردوئیه آبدر» از توابع شهر بابک در خانوادهای مذهبی و مستضعف دیده به جهان گشود. او تحصیلات ابتدائی را در (روستای زادگاهش) به پایان رساند و به لحاظ اینکه خانوادهاش از نظر اقتصادی در مضیقه بودند وی مجبور بود در کارهای کشاورزی و دامپروری به آنها کمک نماید. وی از نظر اخلاقی فردی متین و باوقار بود و به والدینش فوقالعاده احترام میگذاشت.
در 18سالگی از «شهر بابک» به شهرستان کرج نقل مکان کرد و مدتی را در کارخانه پشمشویی و مدتی را در یک مرغداری مشغول به کار شد. بعد از چند صباحی کار را رها کرده و به روستای زادگاهش (امردوئیة آبدر) بازگشت. بار دیگر پس از چندماه به شهرستان کرج مراجعت کرد و به شغل بنایی روی آورد سپس جهت گذراندن خدمت سربازی وارد ارتش شد و همزمان با اوجگیری مبارزات رهاییبخش ملت مسلمان ایران جهت سرنگونی رژیم ستمشاهی به فرمان حضرت امام روح له الفداء از پادگان گریخت و سپس در کارخانجات روغن نباتی جهان مشغول به کار شد.
او تا قبل از ازدواج دریک خانه استیجاری زندگی میکرد و پس از ازدواج در منزل پدر همسرش سکونت گزید. وی نسبت به گروهکهای ملحد و منافق فوقالعاده حساس بوده و در هر فرصت مقتضی به افشای چهره کریه آنها میپرداخت.
همزمان با صدور فرمان امام دال بر تشکیل ارتش 20 میلیونی وی به عضویت آن درآمد.
بعد از به شهادت رسیدن برادر «عبدالله غیاثی» برای اولینبار در دی ماه سال 1360 در حالیکه دختر یک ماههاش را ترک میگفت: راهی دیار عاشقان الله شد و در جبهه کامیاران بار دیگر عازم جبهه شد و اینبار به جبهة سر پل ذهاب اعزام شد و متعاقب آن در سه نوبت دیگر به جبهههای حق علیه باطل شتافت که در نوبت سوم به لبنان اعزام شده بود. پس از بازگشت (از لبنان) در عملیاتهای افتخارآمیز خیبر و بدر شرکت فعال داشت. همزمان با آغاز عملیات والفجر8 که در منطقة عملیاتی شرق رودخانة اروندرود و شبه جزیرة فاو آغاز شد، وی در روز بیست و هفتم بهمن ماه 1364 جهت تداوم پیروزیهای لشکر توحید راهی منطقة فاو شد و هنگامیکه برمیگشت، ندای حق را لبیک گفت و به ملکوتاعلی پیوست.
متن وصیتنامه شهید «مجید طهماسبیآبدر» :
بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ به ندای «هل من ناصر ینصره»
باسلام و درود فراوان بر منجی زمان مهدی موعود (عج) و با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (ره) این پیر جماران و با سلام و درود بر تمامی شهیدان راه حق و حقیقت که پس از 14 قرن امروز میبینیم که عدهای از برادران به ندای «هل من ناصر ینصرونی» امام حسین (ع) پاسخ گفتند و به جبهه های حق علیه باطل رفتند و با دشمنان اسلام جنگیدند و به لقاء الله پیوستند و امروز بر ما واجب است که راه این عزیزان را تا انقلاب مهدی ادامه دهیم و نگذاریم خونبهائی که برای اسلام ریخته شدهاست پایمال گردد
حسین جان، ما کربلا نبودیم که به ندای «هل من ناصر ینصرونی» تو پاسخ گوئیم ولی امروز به ندای پیامبرگونه فرزند تو خمینی بتشکن لبیک گفته و با کسانی که با اسلام دشمنی میکنند به مبارزه برخاسته و سرسختانه بجنگیم و نگذاریم این شمع که به دست شما دلیرمردان تاریخ در ایران روشن شده است، خاموش گردد و امروز میبینیم که تمامی دشمنان اسلام بر علیه اسلام برخاستند تا نگذارند که اسلام رونق بگیرد و ما به کمک خداوند متعال پرچم اسلام را به تمامی کشورهای شرقی و غربی خواهیم کوبید و مردم را از خواب خرگوشی بیدار خواهیم کرد.
خدایا، پروردگارا، حرکتم را که فقط در راه تو و هدفم که همانا پیروزی اسلام است مورد لطف و رحمت خودت قرار ده و یاریم فرما تا بتوانم به نحو احسن انجام بدهم.
خدایا، تو را سپاسگزارم که مرا در جوار مجاهدانت قرار دادهای تا همیشه تو را بشناسم و از این رو با تو پیمان میبندم تا آخرین قطره خون که در بدن دارم در راه تو ادا کنم.
خدایا، تو به من نعمتهایی فراوانی دادی و من نتوانستم شکرگزار باشم و نیز نتوانستم برای تو بنده مفید و عابد باشم.
آغاز جهاد و مبارزه
خدایا، تو را شکر میکنم که بر من منت گذاردی و من را در جوار مجاهدین راهت قرار دادی و با این منت مرا زنده نمودی و تا بهحال مرده بودم و از این لحظه آغاز جهاد و مبارزه است و حس میکنم که تازه از مادر متولد شدهام و این شهادت است که زندگی جاویدی به من اهداء میکند و چه زیباست که کشته شدن در راه تو باشد و این فوز عظیم دارد.
پدر و مار مهربان من را حلال کنید چون من فرزند خوبی برای شما نبودم و شما را رنجهای فراوان دادم و شبها را بیدار خوابی کشیدید تا من را بزرگ کردید که یک روزی دست عزیز شما را بگیرم و افسوس که نتوانستم دست شما را بگیرم بلکه برای شما همیشه یک مزاحم و جز زحمت چیزی برای شما نبودم.
پدر و مادر مهربانم، اگر این فرزند حقیر شما در راه خدا کشته شد شما خدا را شکر کنید و همیشه با چهرهای خندان باشید، نکند خدای ناکرده، شکر خدا را بهجا نیاورید که خداوند همه ما را یک روز به دنیا میآورد و روز دیگر نیز باید از دنیا برویم و چه بهتر که در راه خداوند از دنیا برویم و شما برای من گریه نکنید بلکه بخندید و اگر شما گریه کنید، دشمنان شما شاد میشوند و امروز برمن تکلیف بوده که به جبهه بروم چون بهگفته امام برای آن کسانی که میتوانند و اگر به جبهه نروند خیانت است.
پدر و مادر مهربانم، این فرزند حقیر خودتان را ببخشید. شما رنجهای زیادی کشیدید تا من را به سن بلوغ رساندید و در آن سالهای خشک سالی که حتی نان شب نداشتیم و شما با رنج و زحمت نان تهیه میکردید و خودتان نمیخوردید و برای ما می دادید تا یک روزی برای شما خدمت کنم و از خداوند متعال می خواهم که شمارا در دنیای امام زمان محفوظ بدارد و دیگر اینکه برادرهای مهربان شعبان، علی، حسین و نورعلی و همشیره و همسر مهربانم شما مرا حلال کنید.
چونکه ندانستم اگر برای شما بیادبی کردم و شما را نیز از خود دلخور کردم من را ببخشید و از خداوند بزرگ برای شما آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم که شما بتوانید دست پدر و مادر مهربان را بگیرید و اگر خدای ناکرده کاری بکنید که پدر و مادر از شما ناراحت بشوند. خداوند در روز قیامت شما را نمیبخشد و شما نیز در عذاب خدا قرارخواهیدگرفت.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری
ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا