شهید امیرمجید محرابی
نام پدر: محمدعلی
تاریخ تولد: 1-12-1345 شمسی
محل تولد: تهران
تاریخ شهادت : 5-5-1367 شمسی
عملیات : مرصاد
گلزار شهدا: بهشت زهرا سلام الله علیها
قطعه:40 ردیف:40 شماره مزار:12
تهران
شهید مجید(امیر) محرابی در سال 1345 در یکی از محله های غرب تهران دیده به جهان گشود، در همان دوران کودکی و در مقطع دبستان با قرآن آشنا شدند و هنگامیکه انقلاب اسلامی به رهبری مقام عظمای ولایت امام راحلمان پی ریزی می شد در سال 57 ایشان دوازده سال بیش نداشتند
بعد از پیروزی انقلاب در سال 58 با همان سن کم در جهاد روستاها حضوری چشمگیر داشتند و در کمک به کشاورزان علاقه خاصی را از خود بروز می دادند و در بدو تشکیل بسیج در مسجد امام محمد باقر(ع) واقع در خیابان اسکندری ثبت نام نمودند و یکی از اعضای نمونه بسیج بودند و در سن پانزده سالگی به جبهه اعزام شدند و در کنار پدر و برادر بزرگش مشغول جنگ با عراقیان متجاوز بودند
ایشان در شب عروسی برادر بزرگش از ناحیه پا مجروح شدند و اولین شب که به تهران اعزام شده بودند با اصرار زیاد از مسئولین بهداری خواسته بودند که جهت شرکت در مراسم جشن عروسی به منزل بیاید
دومین بار در یکی از عملیاتهای کردستان از ناحیه شکم مورد اصابت ترکش قرار می گیرند و آن طوری که خود شهید نقل می نمود حدود دو کیلومتر پیاده روده های خودش را که به خاطر اصابت ترکش بیرون شکمش ریخته بود به دستش گرفته و خود را به امدادگران رسانده بود.
دفعه سوم در منطقه جنوب مجددا مورد اصابت ترکش قرار گرفته و از ناحیه چانه و دست مجروح می شوند و در این مجروحیت دستشان از کار افتاد و تقریبا فلج شده بود .پس از چند ماه مجددا به جبهه اعزام شدند و بعد از مدتی خبر دادند که در منطقه دستشان خوب شده است. ایشان روحیه قوی داشتند و در چند عملیات مهم شرکت داشتند.
در سال 67 بعد از پذیرش قطعنامه به مرخصی آمدند و همیشه می گفتند دفترچه شهادت بسته شد و من از قافله شهادت جا ماندم و بار آخر هنگامی که در عملیات مرصاد شرکت کردند به اتفاق پانزده نفر از بچه ها به منطقه اسلام آبادغرب رفته بودند که در روز پنجم مرداد در این محل به شهادت رسیدند.
سیری در کلام شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
ای نفس سرکش سرکوب شو، زیرا تو مایه ی سرکوب شدن روح هستی، ای نفس سرکوب شو که در پی نابودی تو روح آدمی جان می گیرد و به پروازی بلند و عظیم و بی وصف دست می یابد،
ای نفسِ من، تو در زندگانی کوتاه و سراسر تباهی ام، بارها و بارها سرِ راهم قرار گرفتی و آنچنان مرا از بیراهههای بی انتها و بیثمر راندی که یافتن راه درست برایم کاری دشوار گردیده بود و همچنان در سرگردانی ویرانی بسر می بردم .
ولی با حضورم در مناطق جنگی روح و نشاطِ جبهه در پس این گمراهی همچون نور فانوسی که از دوردستها سوسو می زند به کمکم آمد و مرا بسوی خود خواند و باز خدا را هزاران بار شکر که لطف و مرحمت نصیبم کرد و گوش و دل مرا شنوا نمود و قدر لبیک گفتن به این ندای آسمانی را در حدّ توانم قرار داد.
هر گاه که نام جبهه به گوش می رسد همانا زیباترین و خوش الهان ترین الفاظ در آسمان پیچیده شده، راستی چرا این گونه است؟ آیا چه چیز در کلمه ی جبهه نهفته شده که چنین عظمت و روحی در وجودش قرار داده؟
جبهه یعنی صفای دوستان و محبّت یاران، جبهه یعنی دایره ی ایثار و از خود گذشتگی و در این دایره هیچکس خود مالک نیست و چیزی نمی داند و خود را همچون نگاهبان ابزار و وسایلی می داند که متعلّق به دیگر افراد است.
از وقتی که خود را شناختم و قدرت تشخیص خوب و بد را یافتم در این محیط مقدّس پا نهادم ولی افسوس می خورم که چرا در طی این مدّت به اندازه ی این زمان نتوانستم واقعیّتهای درون آن را پیدا کنم ولی یک عامل باعث تکمیل آن گردید و آن شهادت انسانی بود که در طول آشنایی با او چیزی نیافتم جز نمونه ای کامل از یک اسوه از یک الگوی کامل برای تاریخ بشری.شهادت شهید عزیز مسعود یونسی .
بخدا در طول مدّت عمر خود شهدای زیادی دیدم و خبر شهادت های زیادی به گوشم رسید ولی در تمام اینها این یکی خیلی در زندگی من تأثیر داشت. او کامل بود هیچ نقطه ضعف و کم و کاستی در نهاد او یافت نمی شد.
به خدا قسم هر وقت یاد او و اعمال و رفتار او می افتم از خود شرمگین و شرمسارم، و از خودم بدم می آید و هنگامی که خود را با او مقایسه می کنم ترس و وحشت تمام وجودم را فرا می گیرد چرا که مقیاس اعمال ما در قیامت حضرت علی (ع) است و فاصله ی من با این قیاس خیلی خیلی زیاد است .
خُب با همه ی این حرفها یک نکته وجود دارد که به من دلداری می دهد و آن رحم و گذشت خداوند باری تعالی است. خداوند ارحم الراحمین است.
خدایا! در آن روز با رحم خود به حسابهای من رسیدگی کن که اعمال من اگر با عدلت حساب شود دیگر چیزی برایم باقی نمی ماند و خداوند بخاطر عشقی که به بنده خود دارد تا آنجایی که می تواند مسائل را برای او سبک می کند.
سلام علیکم. لازم است کسانی که توانایی نوشتن فیلم نامه دارند ، سرگذشت این سرداران را مکتوب کنند و آماده ساخت کلیپ و پویانما و فیلم کنند.
حتما کسانی هم که منتظر فیلم نامه هستند با استفاده از این نوشته ها فیلم خواهند ساخت.
این چینی ها و کره ای ها از داستان های غیر واقعی و افسانه های ساخته ذهن خودشان پهلوان سازی و استوره سازی می کنند ، ما که پهلوان و استوره واقعی داریم لازم است برای فرزندان این کشور به تصویر بکشیم و نشان بدهیم.
جای کار تصویری واقعا خالی است.