شهدا گنج های ماندگار

یادواره شهدای چهارصد دستگاه کرج

شهدا گنج های ماندگار

یادواره شهدای چهارصد دستگاه کرج

سلام خوش آمدید
شهید قدس اشکوری-محمدحسین

شهید محمدحسین اشکورلیماچالی

نام پدر: محمدتقی

تاریخ تولد: 10-4-1333 شمسی

محل تولد: گیلان - رودسر - کلاچای

تاریخ شهادت : 6-12-1362 شمسی

محل شهادت : جزیره مجنون

گلزار شهدا: کلاچای

گیلان - رودسر

وصیتنامه شهید محمد حسین قدس اشکوری:

ان الذین قلو ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا.

ضمن درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) و سلام به ارواح پاک شهیدان و سلام به آقا و مولایم مهدی (عج)و سلام به پدر و مادرم، این جانب محمدحسین قدسی اشکوری یکی از بندگان گناهکار خدا بنا به وظیفه شرعی وصیتنامه زیر را نوشته. باشد که بعد از من به آن عمل گردد. دنیا برای کسی باقی نبوده و برای من و شما هم  همینطور خواهد بود امروز سفره ای هست که معلوم نیست دیگر پهن شود یا نه؟ به فرض که پهن شود این دنیا بهتر است یا آخرت، به آسمان بالا رفتن بهتر است و یا به زمین چسبیدن؟ راه را باید رفت و همه منظورم الله است پس راهی را برویم که مورد رضای او قرارگیرد.

راهی می روم که مخصوص خاصه اولیا خداست، به جبهه رفتن من نه به خاطر هوای نفس بوده بلکه به خاطر احساس مسئولیت در برابر خدا و رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی و سخنان پیامبر گونه او بود، امروز روز امتحان است و جنگ بین اسلام و کفر.  باید برای خدا کار کنیم و خودمان را به سختی بیاندازیم. من سرباز امام زمانم و دوای دردم نزد اوست هر زمان که خدا مصلحت بداند یا مرا رحمت می کند و یا شفا می دهد، امروز عاشورا است.

ما تشنه شهادتیم و از مرگ باکی نداریم:

در کوی عشق، درد و بلا کم نمی شود / زین باغ خلد برگ و نوا کم نمی شود

تیغ شهادت است دل گرم را علاج / این تشنگی به آب بقا کم نمی شود

می روم با توشه تهی با یک سری ریا و گناه، با جهل مرکب و با دلی سنگ و پشتی سنگین از گناه به امید انتظار، بلکه مگر آن خدای کریم، آن رحیم، آن حلیم، آن ارحم الراحمین، آن غفار الذنوب با مهربانیش مهری به من کند، می روم با توشه خالی، آخر من نمی دانم چگونه در روز قیامت جواب خدا را بدهم، می روم جایی که باید رفت؛ اگر چه در این رفتنها سختیها و بلاهای زیادی به انسان تحمیل می شود.

باید عاشق شد، باید رها کرد، باید بُرید، آری ای برادر! بنگر و نظر کن، زیرا تا انسان از این دنیا رو نبرد و آن را رها نکند نمی تواند که به هدف برسد. ای برادر! بنگر و تعقل کن، فکر کن و ببین چگونه خدمت خدا خواهی رسید. خدایا! به من بیاموز که چگونه به سویت رجعت کنم. خدایا! به من بیاموز که چگونه زندگی کنم که رضای تو در آن باشد، خدایا! به من بیاموز که چگونه تمام افکارم برای جلب رضای تو باشد. مدت چند سال است که در کنکور ورودی خدا امتحان می دهم و مردود می شوم، عنایت خدا ان شاالله این بار شامل حال من شود و قبول درگاه او قرار گیرم.

و اما سخنی با پدر و مادرم:

من کوچکتر از آنم که پیامی به شما بدهم، چون در زندگی هرچه دارم از پدر و مادرم می باشد چه از نظر مادی و چه معنوی، از آن زمان که خود را شناختم در دامن پدر و مادری معتقد و با تقوا رشد یافتم. در آن زمان های سخت ستم شاهی پدر و مادرم مُقلّد امام بودند آن زمانها که اکثر مردم منطقه حتی شهامت گفتن نام امام را نداشتند این پدرم بود که فریاد خمینی را سر می داد. من افتخار می کنم که در چنین خانواده ای بزرگ شده ام و کوچکتر از آنم که پیامی بدهم. فقط سخن از کوچکی و حقارت دارم. فقط افسوس می خورم این همه زحمتی که پدر و مادرم برایم کشیدند، من لیاقت نداشتم قطره ای از آن را جبران نمایم، مخصوصاً زحمت مادرم ، چه زحمتها که برایم کشید و ثمره اش را ندید، بله مادر عزیزم در جبهه هر شب تو با منی. از میان هم محلی ها اینجا من غریبم و این تویی که همه شب در خاک عراق در چند صد کیلومتری کربلا با فرزندت می باشی، خدا کند مادر که پیش حضرت فاطمه (سلام اله علیها) روسفید گردی، خدا کند مهدی (عج) مرا به سربازی قبول کند. آن وقت تو پیش زینب (س) سربلند خواهی بود، مادر جان مرا ببخش، من کوچکت هستم و پای مبارکت را می بوسم، حلالم کن، من فرزند بدی برایت بودم و بلاخره فرزندی برای شما نکردم، خدا کند دعایت برایم مستجاب گردد. مزاحمتهای امسال مکه معظمه را عفو کن.

و اما سخنی با تو برادر عزیزم:

برادرم! من برای پدر و مادرم فرزندی نکردم، ولی تو اینگونه نباش تو خدمتگزاری این فرشته های خدا داده را بنما و حلالم کن آنطوری که معلوم است من هم برایت برادری نکرده ام، در فکر بچه ها باش زیرا آنها به محبت ما بیشتر نیازمندند و از طرف من از همه فامیلها حلالیت بطلب و در خدمت پدر و مادر باش.

اما سخنی با دوستان:

اولاً مرا حلال کنید و ثانیاً امام را تنها نگذارید و بیشتر به جبهه ها بیاید و اسلام را یاری نمایید و نماز شب بخوانید، غیبت نکنید، تهمت نزنید.

در پایان از پدر و مادرم می خواهم که بعد از مرگ من گریه نکنند و دشمن را خوشحال ننمایند و اگر گریه ای دارند برای بی کسی ابا عبدالله الحسین (ع) و حضرت عباس و فاطمه(س) گریه نمایند.

             العزه لله

الاحقر بندگان. محمدحسین اشکوری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
شهدا گنج های ماندگار

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."

آخرین نظرات