شهید محمود عطائی
نام پدر: حسن
تاریخ تولد: 4-1-1341 شمسی
محل تولد: البرز - کرج
تاریخ شهادت : 24-4-1361 شمسی
محل شهادت : کوشک
گلزارشهدا:چهارصددستگاه
البرز - کرج
شهید محمود عطایی در سال 1342 در خانواده ای مذهبی، متدین و پایبند به دین مبین اسلام در روستای مردآباد چشم به جهان گشود. او دوران کودکی را تا 5 سالگی در زادگاهش گذراند و بعد از مدتی به اتفاق پدر و مادرش به دولت آباد کرج نقل مکان کرد و در سن هفت سالگی در مدرسه شهید زارع مشغول تحصیل شد و در آنجا ششم ابتدایی را به اتمام رساند.
هنگام مراجعه والدین به مدرسه معلمانش اظهار رضایت می کردند. او از رفتار، مراقبت و نظافت کامل بهره مند بود، در منزل با مادر، خواهر و برادرانش رفتار خداپسندانه و شایسته ای داشت تا آن که دوره راهنمایی را در مدرسه غزالی سابق، مالک اشتر فعلی به پایان رساند. بعد از مدتی با ازدیاد مخارج زندگی مواجه شد و تصمیم گرفت باری از دوش پدرش بردارد و می گفت: می خواهم ترک تحصیل نمایم تا بتوانم عصای دست پدرم باشم. پدرش با نظر وی موافقت نمود و چندی نگذشت که در کمربندی کرج در مغازه آهنگری شخصی به نام محسن آقا مشغول کار شد و تا قبل از فرا رسیدند دوران سربازی مدام تلاش و کوشش می کرد و در مقابل مشکلات و مصائب بیم نداشت.
محمود چون خود را در قبال خون شهدا و نظام جمهوری اسلامی مسئول می دانست خودش را به حوزه نظام وظیفه معرفی کرد و دفترچه اعزام به خدمت گرفت و بعد خوشحال به منزل برگشت و از آن تاریخ گوش به زنگ رادیو و رسانه های دیگر بود که به محض اطلاع به خدمت اعزام شود.
در همین اثنا به بیماری دچار شد و دکترها تشخیص دادند که قارچک می باشد و مشغول مداوا شد. چون زخم هایش تاول زده بود تاریخ اعزام او به تأخیر می افتاد از این بابت خیلی نگران بود و می گفت: این چه وضعی است؟ چرا مرا نمی فرستند تا انجام وظیفه نمایم؟
بالاخره عید همان سال بعد از بهبودی اعزام شد و دوران آموزشی را در کرمان گذراند وقتی برای مرخصی به منزل می آمد پدرش می گفت: هر چه پول احتیاج داری بگیر اما با اصرار زیاد مقدار کمی قبول می کرد. خیلی انسان روشن و قانعی بود و زندگی را سخت نمی گرفت تا این که در تاریخ 1361/04/24 اعزام به جبهه حق علیه باطل شد تا بار دیگر همچون شیران روز و زاهدان شب به مزدوران سر سپرده آمریکایی بفهماند که این اسطوره های مقاومت تا نابودی شما زالو صفتان از پای نخواهند نشست.
شهید محمود عطایی درس عبرتی به صدام و حامیانش داد و در روز 23 ماه مبارک رمضان سال 1361در عملیات رمضان ترکش خمپاره به رخ گلگون او اصابت کرد و با وجود اجازه ی فرمانده به او جهت بازگشت به عقب ـ به گفته ی یکی از همرزمانش ـ او گفته بود این که چیزی نیست تا من برای آن به عقب برگردم و من هنوز می توانم انجام وظیفه نمایم. اما در اثر شدت ترکش، جان به جان تسلیم نمود و روح پاکش به ملکوت اعلی پیوست.
ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا